همه چیز اتفاق افتاده و اکنون زمان اتفاق نیفتادنِ چیزهاست

۵۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

00:32

گاهی خودم را با صدای بلند گوش می کنم، گاهی می روم روی دیوار، از ورامینِ دامنت می افتم، مادرم زنگ می زند که دست، از سر گربه ها بردار، می خندم می گویم گربه بازی توی خون من است، زن خوبی ست، ناچار همسر خوبی بوده، نفرین می کند و از ارتفاع کودکیِ درخت می اندازدم، امروز خروس طولانی را کُشتم، بِسمل دستم را بردم توی جوی، توی شطّ تنش شستم، من با سقوط برگ ها میمیرم؛ من با فرو ریختن دیوارها، دلزده ام، تنهاتر از قاصدک های بی مقصد، خسته ام، خسته تر از تنِ تاریک فانوس، نمی فهمی ام نمی پرسی ام نمی آیی ام
پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵
مزامیر ورشو

00:31

برای من که تمام نهنگ هایم به ساحل زدند، از دریا نگو
پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵
پاژ

00:30

یه آهنگی هم داره گیتی؛ اگه تو نیای.. یادمه اون سال ها روی کاست داشتمش، از آقاجون کش رفته بودم، کاست قرآن بود؛ هردو طرف عبدالباسط، من اگه کش نمیرفتمش، یه گوشه فقط خاک میخورد. بابام فهمیده بود، زورکی اخم کرده بود که میدونی اگه آقاجونت بفهمه چه بلوایی میشه؟ بعدش طاقت نیاورده بود و زده بود زیر خنده، کاستُ ورداشتم بردمش خونۀ رفیقم، فامیلیش ساکت بود، اسم خودش رو یادم نیست اما باباش اونقدری شهید بود که اسمشُ بذارن روی کوچه مون؛ کوچه ساکت. خاله اش از اون ضبط دوکاسته ها داشت، خلاف بود، اون دوره ها خلاف ها اونایی بودن که عصرا میرفتن دریا، سیاوش شمس گوش می کردن و پیکان شرابی سوار می شدن، کاستُ دادم خاله اش گفتم یه طرفشُ پر کن برام، پرسیده بود خواهرت چطوره جواب نداده بودم، واسم یه طرف کاست رو پر کرد و گفت به خواهرت سلام برسون، بعدش هم لپمُ کشید، منم یجوری زدم پشت دستش که مادر ساکت تا یه هفته نذاشت که با بچه هاش، عصرها توو کوچه بدوییم. مرگ آقاجون تلخ تر از کِش رفتن بود، با پیرهن مشکی، اون یکی طرف گیتی رو میذاشتم، اذا الشمسُ کّورت میگفت و گریه می کردم، بابام اخماشو وا کرده بود اون روزا، بعدش طاقت نیاورده بود و زده بود زیر گریه، این ها رو نگفتم که بگم دلم واسه آقاجون تنگ شده، واسه اخم های بابام یا واسه ساکت و کوچه اش، این ها رو گفتم که بگم هنوز هم گاهی عصرها، سرچ می کنم دانلود گیتی، اگه تو نیای، کیفیت پایینش لطفا..
چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵
ها کردن به شیشه های مات

00:29

رُل ما عامدانه عوض شده، آن که باید می گریست؛ چندین پرده گریانده
سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵
خط یک به سمت کهریزک

00:28

بزرگ تر از، جان به لب رسیدن شده ای
سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵
برزخ مکروه

00:27

زن ها یا به طرز احمقانه ای زیرک اند، یا به طرز زیرکانه ای احمق
دوشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۵
جماهیر

00:26

پرنده می گوید، مرد غمگینی از درخت افتاده، باورش می شود درخت، از پرنده می افتد
دوشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۵
پاژ

00:25

تو نیمرخت از تمام رخت دوست داشتنی تره، اوهوم، اوهوم؟! خوشت اومد قربونت برم؟! نه، پس چی؟ خب این قاعده ایه که در مورد همه چیز صدق می کنه، در مورد من چی؟ تو که آدمِ روبرو نیستی، تو آدمِ کنارش نشستنی، آدمِ سر رو شونش گذاشتن، لایک! دوستش داشتم! دوستت دارم کثافت! این دوست داشتنتُ یادت بمونه بعدها، بعدها؟! یه روزی یه جایی که انکارش کرده باشی، تو همیشه منتظر فاجعه ای عزیزم! تو آدمِ منتظرِ فاجعه نشستنی.. ها هاها، این یکی رو تو یادم بنداز، بعدها؟! اوهوم .. بعدها ..
يكشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۵
جیران

00:24

یه روز از خود میدون توپخونه تا سر سیمتری می‌دوئم برات، یه روز که هفده سالم باشه، یه روز که تنم زار بزنه، پیرهنِ از کربلا اووردۀ مامانم، دِ بند کفش نمی بندم اون روز، همون‌طور یهوئکی دفتر چهل برگُ می‌زنم زیر بغلم، گل میندازه گونه‌هام برات، کفترجَلدهامُ میدم داداشت، نرم می‌کنم دلشُ، سر دیگِ نذری، ملاقه جاروئی می‌برم واسه خاله‌ت، اونوخ .. باهاس بشینی رو پله‌های انباری، بگی می‌دونی بابام عرق می کشه این پائین؟ دلم هرّی بریزه که آخ آخ.. مامانت اگه بفهمه چی؟ تا ماه رمضون دو هفته‌س، نجسی خوردن نداره این وقت سال، بعد تو گل بنداز؛ گونه‌هاتُ برام، اون شکلی‌ها اون‌طوری‌ها، خاطرخواه ترم؛ از دستم در میره دستم، میذارمش رو زانوهات، یهو میگم چته؟ چرا می‌لرزی گُلی، حیف نی؟ حیف نی غصه‌َت بشه؟ بعدش آره، بعدش نیگام می‌کنی، یه روز که هفده سالم باشه عصرش، سینه میدی جلو، موهاتُ با دوتّا انگشت میدی پشتِ گوش‌هاتُ میگی؛ امساله رو .. صدبرگش نکردی چرا؟ دوسَم نداری مگه؟ پا میشم میگم بابا! دوره دورۀ حرف‌های کوتاهه، هرچی که بگم، نگم دوستت دارم، قبولش میکنی؟ آدم که چیزهای یواشکی‌شُ .. بعد تو می‌پَری وسط حرف‌هام، میگی یعنی دیگه کتابَ‌م نمی‌کنی؟ بلند میشم که قیافه بگیرم برات، بندِ کفشم می‌مونه زیرِ پام، آخ آخ می‌زنی زیر خنده، دلم غنج میره برات، خاک‌ شلوارمُ که پاک می‌کنم، نیگا می‌کنم به قمری‌های ایوون، آخه نه که نیمرخمُ بیشتر دوست داری؛ واسه همون، بعد صدامُ خَش میندازم میگم، اگه کتابی باشه، من و تو تووش با همیم .. هیج‌جا نمیرم، عرق سردِ دستات اگه نباشه ..
يكشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۵
ها کردن به شیشه های مات

00:23

وای از تو که خاکِ خواستن نیستی، وای بر من که آسمانِ تماشایی
شنبه ۱ خرداد ۱۳۹۵
برزخ مکروه