من کلاً با کلمۀ چس مشکل دارم. خیلی بندرت اتفاق افتاده که در مکالمات از آن استفاده کرده باشم. یکجوری مشمئزم میکند. یکجوری افتراق میندازد بین من و آن کسی که این کلمه توی دهنش می چرخد. خواه خیلی ساده گفته باشد چسی آمده یا خیلی با طعنه خاطرنشان کرده باشد که فلانی چس کن خودش را زده به برق یا حتی آن وقتی که از این کلمه بعنوان یکای اندازهگیری کمیتی ناچیز استفاده شده باشد. گوز هم یکی دیگر از ممنوعه هاست. خیلی راحت اشتیاقم را میکشد. میتوانم همین سه حرف را ته اسم هر کسی بگذارم و به کل توی مغزم او را کشته باشم. مثلاً اگر پوستر جی لو را با توت فرنگی لای لبهایش به در کمد اتاق نوجوانی ام چسبانده بودم و تا امروز دلم در گرو او بوده، کافیست یک آن توی ذهنم به او بگویم جی گوز؛ کار تمام است. او برای همیشه در من مرده. این وسط ممکن است یکی برداشتش این باشد که من با بادها مشکل دارم یا عضو فرقه ای هستم که معتقدند کون نباید سوراخ داشته باشد. واضح است که اینطور نیست. صراحتاً اعلام میکنم که سوراخ کون یکی از آن بایدهاست. تنها نبایدِ ممکن، همین دوتا کلمه است. نباید وقتی که با من اختلاط میکنید از این دو کلمه استفاده کنید چون آنوقت توی ذهنم لبهای شما بو میدهد. این یادداشت هیچ لایۀ پنهانی ندارد. در جواب یا در تهاجم به چیزی نیست. صرفاً یکجور مرزبندی اجتماعی است. آی ام کوریون اند آی اپرو دث مسج