ما روزهامونُ سوا سوا دق کردیم پترو! تقصیر هیشکی هم نبود، کارِ توری های عقیقه، گرگ شعر آخرتُ عشق کردم، چکمه در اوردم پوست پوست راه رفتم رو یخِ بند آخر، دو تا از هر صد تا شعرتُ دوستش ندارم؛ بی تردید، دستم نمی رسه به گفتنت، بزنم زیر چونه ام؟ اینفکشن انگشتتُ بلدم ولی، چند سال شد؟ ده سال؟ نذارم عمرا دست کسی چلّه بگیره به کشف، نمیشه حرف زد می بینی؟ گوگل میکنن نفله ها، کلمه بیشتر استفاده کن، فی الواقع کلمۀ پر استفاده بیشتر استفاده کن، یه چیز مشترک یه چیز مردمی مثل تانک، ببینم چه میشه کرد، واست کامنت گذاشتم ماتریوشکا، فیلترشکنم از کار افتاد و سند نشد، چلنج جدید چال لپ داره، خیلی خیلی خیلی عمود؛ میخِ توی زانوم بود؛ کف کردمش، مثل هواپیما پر شدم از آسمون، معرکه گذاشتم اسمتُ، نابغه و شلخته ام هنوز، مگه نه؟ آره که مگه نه، از یک و نیم تا حالا دارم میخندم به اسمت، بگیر بخند، زندگی کن پترو!