آخرین نوار کراپ را به تاپ تو میدوختم اگر حتم داشتم که این آخرین کراپ تاپی است که از تنِ بکت در می آورم. هنوز مصرّ هستم که گودو در سواحل لاکونچاست که اگر نبود تو آن همه راه را بیراه رفته‌ای تا آنجا که چه؟ قلب نان نیست که اگر به دو نفر بدهی نصف بشود و من هربار که چیزی در ستایشِ آوارگی عاطفی نوشته ام، نان همین قسمت را خورده‌ام. من از این نمد سال‌هاست که دارم برای خودم کلاژ میبافم که زمین املاحِ آدمیزاد ندارد عموزاده! هرچه املاح در تنِ من بود، دور ریزِ مرگ ستاره‌ها بود! برایم کارت پستال بفرست. اگر همه چیز در همین جهنم تمام شده باشد، شک نداشته باش که برگشت خواهد خورد. آسمان اما اگر بلندتر از این‌ها شد، دوباره یک روز از سر مناره‌ها تا سر نیایش، پیاده قدم میزنیم و قد قامت الاقاقی خواهیم خواند! یک کلید زیر پادری این متن گذاشته‌ام. تو که از انتنگلمنت حرف میزنی، بعید است که پشت در بمانی! با این همه یک نخ سیگار اضافه توی پاکتِ زیرشیروانی هم خواهم گذاشت. بهار که چُرتی شدی همین را دود کن. یادت هم باشد که سقف آن خانه‌ای دود نمیکند که آدم‌هاش مرده باشند!