همه چیز اتفاق افتاده و اکنون زمان اتفاق نیفتادنِ چیزهاست

۹۹ مطلب با موضوع «صحاری» ثبت شده است

04:12

تو تنها، شبیه تنهایی ات شده بودی
جمعه ۱۲ آذر ۱۳۹۵
صحاری

03:45

مثل کوچه؛ بعد گل کوچیک
چهارشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۵
صحاری

02:57

یادم میاد میرزا، فردای روزی که صلاحی رفت، یه یادداشت نوشته بود که عمران کودکانه هاشُ پشت سیبیلش قایم می کرد، دیدی یه وقتایی یکی یه چیزی میگه که تُک زبونت بوده؟ اونقدر به دلم نشست که یادم نرفته این همه سال، منم همینم یحتمل، من البته مشکل سبیل ندارم، دو ماه میذارم ذکام میشم میندازم گردن پشت لبم از ریشه میزنمش، من مشکلم لبخنده، پوزخند نه دقیقا همون لبخند، پنجاه میلیون ساله که مشکل لبخند دارم، مطمئن نیستم چی کی و کجا رو پشت لبخندم قایم میکنم، اما حتی اون روز، بعدِ همون یادداشت هم، لبخند زده بودم، لبخند به وضوح رو صورتم اضافه ست، اگه اختیار حالت احمقانۀ صورتم دستم بود، ترجیح میدادم یه رگۀ ملموس خشونت می داشتم بجاش، زخم قمه و ترَک ابرو که نه؛ سادۀ خشونت هم کافی بود برام، باهات موافقم که می شد یه دماغ باریک، سربالا یا دست کم غیر سینوسی رو بذارم تو اولویت اولم اما، اون دیگه مشکل بیننده هاست و دقیقا و ابدا و هیچ وقت، مشکل بیننده ها مشکل من نبوده و نیست، هیچ آدمی اون قدر وقت نداره که جای بقیه زندگی کنه، هیچ آدمی اون قدر وقت نداره که حتی جای خودش زندگی کنه، هیچ آدمی اونقدر وقت نداره که وقتشُ خرج لبخندش کنه؛ خرج اضافه های صورتش، فروشنده رو دیدم امروز؛ تو خلوتِ چهار عصرِ باغ فردوس، یه سر رفتم کافه؛ نشستم و بلند شدم، یه ریزه بارون هم گرفت؛ بی اثر و کم رنگ، از اون بارونایی که توی نوربالای ماشین ها میشه دید، رو صندلی های پاساژ نشستم؛ زیپ هودی رو بالا کشیدم و لبخند زدم، پیتزا سفارش دادم، خوردم و ورم کردم و سیگار کشیدم و لبخند زدم، مامان زنگ زده بود ریجکت کردم و لبخند زدم، دست دراز کرد تراکت بده یکه خوردم و شوخی کردم و لبخند زدم، تصمیم گرفته بودم پیاده برگردم، از پارچه سیاه ها ترسیدم و تو ترافیک موندم و لبخند زدم، بهشون گفتم بعد شام میام ونک، گوشی رو خاموش کردم و شام نخوردم و لبخند زدم، امشب حوصله حرف زدن نداشتم، حوصله حرف زدن ندارم این روزها، در تنم خرچنگی ست عمران، خرچنگی که مرا می کاود
يكشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵
صحاری

02:53


پنج شنبه صفر کلوینه؛ سفیدِ تورنسل، پنج شنبه خط افقه؛ صبح دریاست، برنج گذاشتم؛ یه دم کنی گل گلی روش، قهوه سازُ روشن کردم، لُپ کشیدم از پنجره، غیژِ خیابون بلند شد، یادم بنداز بهت بگم آهنگ جدیدۀ سیروانُ دوست دارم؛ سوزن سوزن شدنِ پوستُ زیر تیشرت؛ زیر کجِ آفتاب مهر، شهرِ قبلِ ظهرُ نمی فهمم؛ خودِ وقتِ دوازده امُ، اف گفت دو روز دیگه میریزی تو گوشیت؛ بعدِ این که گفتم زدبازی رید با این آلبومش، اف یو اف، چه می دونی آخه چه حالیم، این روزها "یه قاب عکس خالی ام"، خالی ام و یه پیک پُر عرق ریختم؛ آویشن دیگه، هنوز نزدم زیرش؛ لایک بهم، یه رول هم پیچیدم یواشکی؛ آویشنُ بشوره ببره، شب عروسیه رو پشت بوم، مالکِ سگ سیاه زن میگیره، صاحبِ سگ سفید شوهر، مامانشون زنگ زد که قدمت روی چشم، پیچوندم که تهران نیستم، برم جوراب پیدا کنم، لباس بپوشم، دو تا کار دارم امروز تا شب، دومیش از اولیش راحت تر، اولیش از دومیش واجب تر، هلاکِ آدم، گیجیِ وسط واجب و علاقه ست، همینه که هلاک نمیشم، چاییم سرد شد، دیرم شد، وعده به شب
پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵
صحاری

02:42

چه حیف که عیسی؛ نجار بود، مصیبت است که آدم، به کاردستیِ خودش ختم شود
يكشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵
صحاری

02:10

رسالت من، پاییدن هر شبۀ رمه ای ست که طوفان صبحگاه، آن را از هم می پراکنَد
پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵
صحاری

01:53

بیسکوئیت ها خوشمزه اند، عصرها دلگیرند، تابستان خیلی کثافت است
جمعه ۲۲ مرداد ۱۳۹۵
صحاری

01:33

برام یه ایمیل فرستاده که من فقط دکمۀ رنگی کانفرمشُ می فهمم که این هم دقیقا مغلطۀ درک بصری و تیکِ بدنیه، یعنی آدم نمی فهمه داره با چی واسه چی در چه موردی و تا کی، موافقت، مخالفت، مفارقت یا معاشرت میکنه و این صرفا رنگی بودن یک بخش، یک شیء، یک روز یا یک لحظه، تو رو به این درک میرسونه که خب این دیگه فرق داره، باید فشارش بدی، هرچی هست همین جاست، درست زیر همین، تمام چیزی که می دونیش، تمام چیزی که نمی دونی و میخوای سر در بیاری ازش، همش زیر همین مستطیل رنگیه، بعدش هم که همه چی کار دسته؛ لقوۀ انتخاب و شهوت ارتکاب، کانفرمش کردم، دقیقا هیچ اتفاقی نیفتاد، دوباره کلیک کردم، دابل کلیک کردم رایت کلیک کردم و رنگش برنگشت، یه حالت معذبی داره ایمیل وقتی برچسب اسپم بهش میخوره، نه عکس هاشُ نشونت میده نه جایی می برتت، فقط زل میزنه بهت که ایناهاش، این مربع این بغلُ می بینی؟ تیکشُ بزن و دیلیتم کن، خب اینُ نمیخوام، یعنی در واقع رودربایستی نمیذاره، سامانتا یه چیزی میدونه، سامانتا حتما یه چیزی میدونه
پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵
صحاری

00:41

شیبِ خوبی داره پریدن، دلخوریِ خوبی داره سقوط
چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵
صحاری