همه چیز اتفاق افتاده و اکنون زمان اتفاق نیفتادنِ چیزهاست

02:44

مساله این‌ها وسط معرکه نبودنه. کنار کشیدن و گوشه ایستادنه. چنگ زدن به آرامشِ یکی بین همۀ اون یکی ها بودن. خیلی راحت ببین طرف چه خطایی کرده، اونوقت خیلی ساده میتونی حدس بزنی که تهش، سنگ کدوم خطاکارها رو‌ به سینه میزنه
چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲
سیگار، الکل، شیرکاکائو

02:43

تا حالا شده بروید به جهنم و پیش خودتان فکر کنید که می شود آنجا هم خانه ساخت و با لوله کشی آب از بالا و تعبیۀ بادگیر در معماری خانه، به یک آسایش نسبی رسید؟ چه خوب. پس شما هم یکی از آن آپتیمیست ها هستید. از دیدارتان خوشوقتم
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۲
صلوات ختم کن

02:42

آدم پیش از غرق شدن کمی فکر می‌کند به زندگیش و به شاخه هایی که همیشه از دستش لیز خورده و وقت‌هایی که قرار بوده برود شنا یاد بگیرد و نرفته و همۀ آن غریق نجات هایی که هیچ‌وقت برای غریقی مثل او توی آب نپریده اند. بعد کم کم فکر می‌کند به این که چقدر از دست و پا زدن‌های الکی خسته است و آخرش به خودش می‌گوید ولش کن بیخیال و پلک هایش را میبندد و آهسته فرو می‌رود ته اقیانوس. من فکر میکنم که آرامش اصلاً یعنی همین. آرامش یعنی دراز کشیدن کفِ اقیانوس
دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲
مارمالادسن

02:41

تو مگر مینای منی؟ تو مگر مینای دندان منی که آنقدر خرابی؟ پس چرا نباید و نمی‌شود و نگذاشتی که برود سرم و دهنم و دندانم آن توو؟ مگر نوبت من نبود پررو؟ آه از انتظار که نشیمن صندلی ها را سفت میکند و دریغ از منشی خوشگلی که الکی به همه اخم میکند و تف بر تو ای مرد کناردستی که ادکلنت بوی دارچین و چرم سگ میدهد. ای مرده شور ببرد سرتاپای این مملکت را که همه‌کس اش آنقدر مدعی است و همه چیزش اینقدر ولنگ و واز است. هیچ چیزی هیچ‌وقت سر وقت نیست. یک ساعت است دارم به در و دیوار نگاه میکنم و این احمق با آن دندان‌هایی که لابد همینجا لمینیتش کرده، دوتا بین مریض فرو کرده‌ بین من و نفر قبلی. بین مریض که نباید مریض باشد. باید بین باشد. زود بیاید زود هم گورش را گم کند برود. این نمی‌شود که همینطور الکی الکی هر چیزی را لای هر چیزی فرو کنند. پس چرا مرا لای تو فرو نکرده اند ای لغزنده لای تونیکش؟ ای سریده در حریر نازکش ای به فاک دهندۀ اعصاب من ای منشی؟ یک ساعت است وعده به ناز داده‌ای که این خانوم که اومد بیرون شما میرید توو. خب پس کو؟ ای این خانوم که قرار است بیاد بیرون که من بعدش برم توو بیا. بیرون بیا. این همه وقت با آن لمبرهایت با آن صدای خنده هایت داری با آن دکتر پیر چه ها میکنی؟ نکن. از آن کارها نکن. سکته میکند بی‌شرف. من طاقت کنسلی ندارم
يكشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۲
صحاری

02:40

آخرش آدم هم تمام می‌شود. مثل قصه های رادیو یا رول دستمال توالت. متاسفانه برای این تمام شدن هیچ برنامۀ خاصی ندارم. در واقع هیچ‌کس برای هیچ چیز هیچ برنامۀ خاصی ندارد. همه فقط باورشان شده که برای خیلی از چیزها برنامه دارند. خیال میکنند که دارند کار خاصی انجام میدهند تغییری ایجاد میکنند تحولی رقم میزنند. یک مشت دستمال توالت اند که اختیارِ پاره شدن از پرفراژ مغرورشان کرده. یک مشت قصۀ کوتاه که خلوتِ کنداکتور صبح جمعۀ رادیو معروفشان کرده. آدم به این‌ها چه بگوید؟ چه دارد که بگوید اصلا
جمعه ۱۲ آبان ۱۴۰۲
جماهیر

02:39

به من که دستهایم بوی ماسه می‌داد و هق هق ام بوی موج، گفته بود ژست بگیر. ژستِ افتادن موج بر ماسه. آنوقت به عکس توی دستش نگاه کرد و گفت نه. نمی‌شود تو را فروخت، کلیشه‌ای؛ مثل فریاد زدن در کف دست‌ها
پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۲
پاژ

02:38

دنیا کامل بود. مردها می‌کشتند. مردها می مردند. زن‌ها هم گریه می‌کردند. برای هم از قصۀ رشادت مردشان می‌گفتند. از اینکه چقدر دلشان برای بوی جوراب و زخم و زیل زیر زره مردشان تنگ شده. بعد هم ادامه میدادند به زندگی به ریسندگی به بزک کردن توی آبگینه ها. زن‌ها خاک بودند، خاک رستن بودند؛ تن سرد و پوشا و نرم. محال بود که بذری توی سینه‌هاشان نباشد. محال بود که جوانه ندهند ریشه درونشان ندود. دنیا کامل بود آن روزها. واقعاً کامل بود. مردها به خاک میافتادند. تن‌هاشان توی خاکِ تنِ زن‌هاشان آرام میگرفت. جوانه میداد ریشه میدواند سبز می‌شد. نه مثل حالا که همه چیز پژمرده است زرد است خونین است. نه مثل حالا که آدم دوست ندارد دنیا را
چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۲
ها کردن به شیشه های مات

02:37

ماهونی به رنگ گیسوهایش نه می‌آید و نه می‌رود و نه می‌ماند. جور دلپذیری نامرد است. تنها می‌ایستد؛ پشت به کابینت‌ها. نیمرخ؛ زیر نور زردِ هالوژن‌ها. کمی مکث میکند. کمی این پا و آن پا میکند. آنوقت حرف‌ها را می‌پیچاند و مثل گوله برف، پرت میکند توی صورت آدم
سه شنبه ۹ آبان ۱۴۰۲
اولئک الحشاشین

02:36

سهم الارث تو آری این است؛ این پنجره های گشوده به تاریکی!
سه شنبه ۲ آبان ۱۴۰۲
خط یک به سمت کهریزک

02:35

خالی ام؛ مثل بند رختِ حیاط خانه‌ای بی ورثه
سه شنبه ۲ آبان ۱۴۰۲
برزخ مکروه