۱۱۱ مطلب با موضوع «پاژ» ثبت شده است
خواب رفتن روی موج کوتاه، نشستن توی ایستگاه اف ام
زن؛ سایۀ لرزان پیرمردِ فانوس به دست بود
صبح نمی رسید، به خواب گیسوی تو رفته بود
می خندد، می دانم، حتی بدون ساعت
ماشه را می کشد، درست زمانی که خیال می کنی؛ فرار می کنی
خواب لاکپشت می دیدم، اخم کرده بود و می گفت، یونگ احمق است
کسی استخاره می کرد و ما، بد می آمدیم
کنار من، تنها جای جهان است، که کنار تو نیست
من مکافات دست های تو بودم
میان اوفلیا تا ویرجینیا، اورفه بود که پاره سنگ می بلعید