۱۱۱ مطلب با موضوع «پاژ» ثبت شده است
من از مداد رنگی حرف میزنم، علیا مخدره سرمه می کشد
آغشته بودم به تو، چونان که بومی به رنگ
از مسیری که تو رفته ای، تنها پرندگان سیاه برگشته اند
تمام عمر تنها یک بار یقین کرده بودم، یقین کرده بودم که هرگز، یقین نخواهم کرد
وزغ ها مگس دوست ندارند، آن ها هنوز، عاشق پروازند
آمده بود و آمده بودند، رفته بود و رفته بودند، زنی که چونان شب و روز، می ماند و نمی ماند
مثل زنده ها می مردم، مثل مرده ها می ماندی
من از جغرافیای گونه ات، به تاریخِ خواب رفته بودم
من گزارش های آماری ام، آمارهای کلافه، شاخص دهک پائین، و برای ستون کنار روزنامه، در خور توجه نیستم
ریشه دوانده ای در من، ای سبز.. ای بلندِ بی آسمان من