۱۱۱ مطلب با موضوع «پاژ» ثبت شده است
سر رفتن دوشنبه در آرام پز و ژاژ خواهی عبا در مشکین تاج
اوکام دست دور گردنش انداخت و مرگ برای زندگیِ بهتر، گونه اش را به علامت خداحافظی بوسید
با سه سنگریزه سه کلاغ را رماندم. در عوض کلاغی به من زل زده که شیفتۀ سنگریزه هاست
در متلبش تابعی صحت دارد که زیر دوش، بوی کلییر میدهد
راسل خوب میداند که من از لودویگ بهترم. من هنوز دارم حرف میزنم، بدون آنکه به رنگ خاصی اشاره کرده باشم
بهار؛ دوست دختر باقی فصل هاست
که رفتن همه چیز به سبک همه کس و مردن همه کس به سبک همه چیز
فیدیپیدس زیر لب گفته بود لعنت به هوپلیت ها! و هرودوت دوباره با لب خوانی، تمام آتن را فریب داده بود
مسلح در برابر گرسنه ایستاده اند و در مرگ بر شما، دو جای گلوله گذاشته اند
چهارشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱
ظن دارد به زن، هربار هم زیر لب تکرار میکند که ما مردها، ظن ها را درست نمی شناسیم