همه چیز اتفاق افتاده و اکنون زمان اتفاق نیفتادنِ چیزهاست

06:04

مثل تاس های دست گرمی، میان قرعۀ خواب هایش افتادم؛ امّیدوار و بیهوده، و همچنان و هنوز برای جفت بردن دستش، دور خودم چرخ می زنم
پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
خط یک به سمت کهریزک

06:03

زندگی همچنان مزخرف است، چون چیز مزخرفی به اسم زندگی وجود دارد
پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
صحاری

06:02

گاهی حرفشُ مزمزه نمیکنه آدم، تلخیش هم به دهنش نمیاد، اما خب، اونی که مزمزه میکنه و تلخ میزنه حرفشُ، احتمالا خودشُ خیلی قبل تر از تو کشته
پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
سیگار، الکل، شیرکاکائو

06:01

خواب رفتن روی موج کوتاه، نشستن توی ایستگاه اف ام
چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵
پاژ

06:00

از سال، از سرفه، از سیگار
چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵
سک

05:59

زن و الکل ندارد؛ هر مردی پیش از آغشتگی، به هر دوی آن ها مشتاق تر است
چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵
جماهیر

05:58

بی شعوری قطعا یه حدی داره اما لزوما نه برای تو، تو یکی حتی توی آشغال بودنت هم چیز خاصی نداشتی
چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵
صلوات ختم کن

05:57

چرا گمان کرده بودم که با تو پیر می شوم؛ با تو می میرم؟
چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵
برزخ مکروه

05:56

حیف از آدمی که بودم و آدمی که نبود
چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵
خط یک به سمت کهریزک

05:55

چهارسال تموم، سرم بود و شیشۀ مینی بوس های حرمت
چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵
اکتاو آبی