۹۶ مطلب با موضوع «جماهیر» ثبت شده است
بدیهیه که آدم تظاهر کنه به همۀ اون چیزی که نیست و پنهانش کنه بخشی از چیزی رو که هست، متاسفانه همون قدر هم محتمل و بدیهیه که هنوز هم یه عده مدعیِ منزّهِ مفتخر به ذات وجود داشته باشند که حتی درک بدیهیات هم، مستاصلشون کرده باشه
مثلا اونایی که میگن اقلا اون جوری باشین که حرفشُ میزنین یا جوری زندگی کنین که تظاهر میکنین بهش، واقعا متوجه نمیشن که خب آدم اگه اونجوری باشه، دیگه چه دلیلی داره که حرف بزنه؟ دیگه چرا باید تظاهر کنه آخه؟ خب پا میشه میره زندگیشُ میکنه بجاش، آدم حرف میزنه، آدم یه وقتایی می نویسه که جورش عوض شه، ناجورش عوض شه، یا دست کم به جور و ناجور خودش شک کنه
چیزی که از سر ناچاری و بی هیچ کسی یا صرفا بخاطر گروکشیِ عاطفی باشه؛ هیچ ارزشی نداره، بنابراین بدیهیه که من، واسه محبتِ آدم ها هیچ ارزشی قائل نباشم
بزرگترین اشتباه آدم بغل کردن یه سری از آدم هاست، بزرگترین پشیمونیش هم، بغل نکردن یه سری دیگه از آدم ها
گاهی یکی اون قدر رویاست که باید لمسش کنی، باید مطمئن بشی که حقیقت داره، وجود داره، بیرونِ سرته، اما خب اگه بشه لمسش کرد، اونوخ دیگه رویا نیست، می فهمی چی میخوام بگم؟ گاهی فکر میکنم همۀ هر چیزی که تو دنیاست اینجوریه، لمسش رویاتُ ویرون کرده، لمس نکردنش یقینِ دلخوشی هاتُ
عشق آدمُ بی دفاع میکنه، نفرت آدمُ بی دفاع تر
خوبی دو تا آدمی که هر لحظه ممکنه بزنن زیر میز، اینه که هیچ وقت نمی پذیرن که دور یه میز بشینن
کدام یک پیش تر دانسته بود؛ ابلیس یا انسان؟
میشه به یه آدم تا ابد فرصت داد، البته اگه شانس دیگه ای غیر از این نداشته باشی
زن و الکل ندارد؛ هر مردی پیش از آغشتگی، به هر دوی آن ها مشتاق تر است