۹۶ مطلب با موضوع «جماهیر» ثبت شده است
من اتفاقا تصورم اینه که آدم های گه ابدا مهم نبودن و نیستند، اون چیزی که التیام پیدا نمیکنه تصور درونی آدم، از امکان گه نبودن آدم هاست، یعنی احساس میکنم میخوام اینُ بگم که آدم، مرثیه اش مال خودشه نه مال ایده آل های با یا بی کیفیتِ نفیسش
میشه آدم واسه زندگیش غمگین باشه، ولی نمیشه که واسه غمش زندگی کنه
آدم وقتی بقدر کافی تنها بشه گریه میکنه، اما تنهایی بیشتر از این حد، بهت میاره خفگی میاره و یقینا تنها چیزی که نمیاره گریۀ بیشتر، گریۀ کافی تره
ما موظف به درک کردن و ترک کردن یکدیگریم و این از آن دست وظایفی ست، که عموما فراموش می کنیم
نفرت، عمیق تر از عشق، به شکلِ گم شدن اشیاء دست می برد
زن ها یا به طرز احمقانه ای زیرک اند، یا به طرز زیرکانه ای احمق