همه چیز اتفاق افتاده و اکنون زمان اتفاق نیفتادنِ چیزهاست

08:34

گیر می کند هنوز، لای چرخ دندۀ ساعت یا پرّه های هواپیما؛ آن پروانه ای، که قدر پیله نمی داند
شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶
پاژ

08:33

شاه بابا مرده جیران، شاه بابا مرده
سه شنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶
پاژ

08:32

تو دوست داری بمیری؟ دوست ندارم زندگی کنم -خب این یعنی دوست داری بمیری؟ مردنُ که نمیشه دوست داشت.. تو اینُ میگی! -تو هم داری از من می پرسیش
يكشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶
جیران

08:31

کسی تنه می زند، می رود توی مغازه ای که ایستاده ام و زل زده ام به اتیکتِ قیمت هاش، آن طرف تر هنوز، بساط آکواریوم و لامپ های صد است؛ گوشه ای از پیاده رو که سبزه ها را برده اند کنار هم نشانده اند، ببخشید آقا! زن جوانی اجازه می گیرد، کنار میکشم و راه می افتم، زل میزنم به ویترین ماهی ها، می پرسم چقدر می شود، توری را فرو می کند توی آب، پولش را که حساب می کنم، یک سوراخ دیگر هم میگذارد روی جای ماهی ها، جوری که حواس کسی را پرت نکرده باشد؛ کیسه را میبرم بالاتر، اجازه می دهم با رفقاش خداحافظی کند، خر است، نمی فهمد، کِز کرده گوشۀ تیز نایلون، دوباره راه میافتم و توی سرم، خط فرضیِ حرکت ماهی هاست، به این فکر میکنم که پیش از رسیدن توری، دنیاشان را دوست داشته اند یا نه؟ هوا بوی خوبی دارد، بوی سردی دارد، آدم دلش می گیرد، دلش تنگ می شود برای خیابان های اسفند
سه شنبه ۱ فروردين ۱۳۹۶
اکتاو آبی

08:30

گوئیدو
جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۹۵
سک

08:29

میگه اینجوری قیافۀ مادر‌مرده ها رو نگیر به خودت، کثافت های مثل تو رو باهاس مثل سگ کُشت، سرمُ می‌گیرم بالا، سرشُ می کنه اونور، سرآستینِ سفید کتشُ میندازه پشت کمرش، ته حرفشُ می‌گیره که اگه کمکم نکرده بود، تا حالا آژان ها سرِ گردسوزُ تفی کرده بودن، موهاش جوگندمیه، یعنی گمون میکنم که جوگندمی باشه، یاشار اون موقع ها یه بار بهش گفته بود دکتر! الانِ که اینا به جوگندمی هات پا میدن، زمستونت اگه بزنه، دیگه از این خبرا نیس.. بعدش زده بود زیر خنده، من نخندیده بودم، پرسیدم یاشار؟ جوگندمی چیه؟ بلندتر خندیده بود، گفته بود موهاش
پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۵
مزامیر ورشو

08:28

پرسید می‌دونی کلاویه چیه؟ گفتم همون هاس که فشارش میدن؟ گفت اوهوم، این اوهومِ آخری رو تعمدا جوری گفته بود که حالت گونه اشُ عوض نکرده باشه، سر در نمیارم ازش، همیشه دم دم های عید سر و کله اش پیدا میشه، میاد واسه دیدن همه، یه سرکی هم می کشه اینجا، بی اجازه برگ های زرد گلدونُ جدا میکنه، جمع شون می کنه کفِ دستش، پارسال که پرسیده بود گفته بودم همون هاس که سیاه و سفیدَن؟ اخم هاشُ کرده بود تو هم، کیفشُ برداشته بود و رفته بود
پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۵
مارمالادسن

08:27

بعدش هفت تا گاو ماده، هفت تا گاو نر‌ُ خوردند، به اینجاش که رسیدم، زیر چشمی نیگام کرد، سینی غذا رو گذاشت جلوم، در اتاق‌ُ بست و رفت
پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۵
مارمالادسن

08:26

دنیا جای یادم نمی رود ها، جای یادم نمی آید هاست
پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۵
جماهیر

08:25

باید زودتر از پاییز می رسیدم به باغ، زودتر از برف به قله ها، زودتر از انتها به تو
چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۵
برزخ مکروه