همه چیز اتفاق افتاده و اکنون زمان اتفاق نیفتادنِ چیزهاست

07:44

تا حالا صدای نبضتُ از زیر بالشت شنیدی؟ میخوام بگم خونه اینجوری ساکت بود اون روز، انگار بعد از ساعت استخر نشسته باشی رو صندلی و بوی کلر پیچیده باشه تو دماغت
چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵
صحاری

07:43

کارتونی بود واسم، پوستری حتی؛ از اونا که آدم دبیرستانی که بود می چسبوند درِ کمدش
چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵
سیگار، الکل، شیرکاکائو

07:42

بارون خوبه نه؟ -تنها چیز خوبیه که مونده
چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵
سیگار، الکل، شیرکاکائو

07:41

یه جوری نیگام نکن که انگار من خیست کردم، من جا گذاشتم چترتُ، من یادم رفته سلسله جبالِ خبر صبح رادیو رو، یه جوری نباش که وانمود کنم انگار، یادم نیست، من بودم که تن دادم، من بودم؛ که نمونده بودم
چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵
اکتاو آبی

07:40

تاراج کن مرا؛ دکمه به دکمه
چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵
خط یک به سمت کهریزک

07:39

قشنگ دلم می‌خواد برم، بگیرم یه هفته بخوابم بعدش، بعد بیدار شم، کامل حالتش حسش یادم رفته باشه
چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵
سیگار، الکل، شیرکاکائو

07:38

تهش مرگه که ته غم آدمی مثل منه، بیشتر از این هم نشده هیچ وقت
چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵
سیگار، الکل، شیرکاکائو

07:37

من هنوز هم می تونم وسط اون همه گریه بخندونمت، این گزاره اون قدر ساده ست، که حق داری نتونی مصداقِ دوست داشتن بدونیش
چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵
اکتاو آبی

07:36

یا هیچ چیزی رو قبول نداشته باشید، یا مطلقا به قبول داشتن چیزی فکر نکنید
چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵
جماهیر

07:35

پونز یا پونژ، همیشه باید، چیزی فرو می رفت، توی نقشه های سرم
چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵
پاژ