۶۷ مطلب با موضوع «سیگار، الکل، شیرکاکائو» ثبت شده است
دور شدن عین مرگه، عین مرگ که دواش توو خودشه؛ دوای مرگ مرگه، دوای دوری هم دور شدن، اون هم نه چون راهیه که میشه انتخابش کرد، چون دقیقا تنها راهیه که وجود داره
آدم تا وقتی زنده اس، همۀ هرچیزی که داره واسه از دست دادنه
بدیهیه که آخرین آدم ممکنه آخرین برنده هم باشه، اما خب هرجور که نیگاش کنی، در نهایت برنده نیست؛ خصوصا وقتی پای زن ها در میون باشه
من از زمستونا میترسم، زیادی یخ داره، خلوت و برف و یقه اسکی داره، نمی دونم چیشُ دوست دارم، آدم دوست داشته هاشُ وسط ترس هاش یادش میره
کارتونی بود واسم، پوستری حتی؛ از اونا که آدم دبیرستانی که بود می چسبوند درِ کمدش
بارون خوبه نه؟ -تنها چیز خوبیه که مونده
قشنگ دلم میخواد برم، بگیرم یه هفته بخوابم بعدش، بعد بیدار شم، کامل حالتش حسش یادم رفته باشه
تهش مرگه که ته غم آدمی مثل منه، بیشتر از این هم نشده هیچ وقت
آدم باید بتونه خنده های اونی که دوستش داره رو بذاره تو پاکتش، روزی یه نخ ورداره بذاره پشت گوشش، بذاره کنج لبش، بذاره تو جیب جلوی پیرهنش
من هم خوشحال شدم نمی نویسی، آدمی که نمی نویسه سرش گرم حرف زدن یا شنیدن یا زندگی کردنه، که هر سه تا حالتش یذره بهتر از اون یکی حالته