۶۷ مطلب با موضوع «سیگار، الکل، شیرکاکائو» ثبت شده است
فرق داره گفتنِ اینکه چه حاجت است که مشّاطه ات بیاراید با چقدر قشنگی لعنتی با وایب خوبی ازت میگیرم، همونقدر که فرق داره شنیدنِ خنده با شنیدنِ مرسی با شنیدنِ کول
جدایی مثل دکلره است. رنگ موهاتُ میبره. سفیدشون میکنه. اما خب بهت این شانسُ میده که یه رنگ تازه رو امتحان کنی. بگیر نگیر هم داره. گاهی خراب میشه. یه وقتایی هم میشه دقیقاً همونی که میخواستی. بنظرم مشکل تو با این رنگ موی فعلیت نیست. مرگت اینه که مثل همۀ آدمها، دلت واسه رنگ موهای خودت تنگ شده
سؤالهایی که باید بلافاصله بهش بگی نه؛ میتونم ازت یه خواهشی بکنم؟ میتونم یک دقیقه وقتتون رو بگیرم؟ میتونم یدونه از سیب زمینی هات وردارم؟ سوال هایی که باید بلافاصله جواب بدی آره؛ میشه بغلت کنم؟ میشه بیخیالش بشیم؟ میخوای واسه ات یه سیب زمینی اضافه سفارش بدم؟
من از اینکه وسط زنده هاشون باشم ابایی ندارم، اما خب دلم هم نخواسته که هیچوقت، وسط کشته هاشون باشم
نمیتونم تو رو از دست بدم با نمیتونم تو رو هم از دست بدم فرق داره و کسی که فرق این دوتا رو ندونه فرق من و خودش هم نمیدونه
به محض اینکه دیگه مشخص نیست چی داری میگی مردم شروع میکنند به کف زدن
هنوز داری میپرسی چرا واسه خاطر یکی دیگه ولت کرده؟ قضیه خیلی ساده است، رابطه مثل متابولیسمه مثل رژیم گرفتن، هدف اینه که چربی اضافه رو بسوزونه؛ بجاش همیشه اول قندُ میسوزونه
تنها فایدۀ این که آدم به چهار زبون زندۀ دنیا مسلط باشه اینه که وقتی متفقین به خاک کشورش حمله کردند، به چهار زبون مختلف التماس کنه که ترتیبشُ ندن
مسابقه دیگه سرِ متفاوت بودن نیست؛ سر قدرتِ القای تفاوته
نصف وقتایی که آدم سر صحبتُ باز نمیکنه واسه خاطر اینه که نمیدونه حرفشُ باید چطوری ادامه بده، نصف دیگهاش هم واسه خاطر اینه که مطمئن نیست حرفاش قراره در نهایت به چی ختم بشه