۹۳ مطلب با موضوع «برزخ مکروه» ثبت شده است
تو به اندازۀ تمامِ رفته ها نیستی، من به اندازۀ تمامِ مانده ها نیست ام
بی خبری، بی پایان ترین خبری ست که از تو می رسد این روزها
مباد که از اندوه ات، شانه خالی کرده باشم
باید زودتر از پاییز می رسیدم به باغ، زودتر از برف به قله ها، زودتر از انتها به تو
پس از تو هر آن که آمد، تکرار ناشیانۀ آغوش تو بود
سپیده دم بود و برمی خاست، خواب می ماندم و می رفت
من از آسمان افتادم، تا تو خاک ام باشی
شعبده یعنی تو، چشم بر نمیدارم و گم میشوی
من رنج می کشم ذره ذره لحظه لحظه، تا لحظه ای از دوست داشتن ات ذره ای دست نکشیده باشم