۱۳ مطلب با موضوع «جیران» ثبت شده است
چه بلایی سر آدمهایی مثل ما میاد؟ -منظورت کدوم آدم هاست؟ اونایی که نمیشه بخشیدشون؟ -هیچی فقط فراموش میشیم. زود؟ -نه اتفاقاً خیلی هم دیر. خب این خوبه؟ -نمیدونم، بیشتر بهش میخوره که یجور عقوبت باشه.. بخشیده نشدن یا توی یادها موندن؟ -هر دوش
چرا مردها از من خوششون نمیاد؟ من ازت خوشم میاد، تو که مرد نیستی بابا! مدچکرم، نه واقعا؟ دلم میخواست یکی میشدم که وقتی راه میره همه برمیگشتن و نگاش میکردن! خب مشخصا اونقدرها که لازم بوده لوند و خوشگل نیستی، خفه عزیزم! -وقتی میگی همه؛ یعنی باید یکی باشی که برای هزار هزار آدم مختلف با سلیقهها و انحرافات متفاوت غافلگیرکننده باشی جذاب باشی نسخۀ ارزونترت هم هیچ جا پیدا نشه.. خب اینجوری نیستی دیگه.. زودتر باهاش کنار بیا و به همین تحسینکنندههای مفلوکت راضی باش، من فقط گفتم دوست داشتم محبوبتر باشم چرا عقدهایبازی درمیاری؟! -دِ آخه دری وری میگی مردها ازم خوششون نمیاد! خب نیاد به جهنم! صدسال یه بار یکی میاد مثل مونرو یا دایانا بین میلیون میلیون آدم؛ اون هم بینهایت دلیل و هزار خط سرنوشت پشتشه که واسه لحظاتی تبدیل بشه به مرکز التفاتِ دنیا، بعد هم وقتی دقیق میشی میبینی خودش تو چشم نیست، اون اکت و پرفورمنس اون حضورش توی چینش اتفاقاته که داره همه رو جذب میکنه، چهره و خُلق و اندام فرعِ زنه، جذابیت زن به اون نقشیه که داره بازی میکنه نه به اجزای صورتش، یکی مثل تو هم چون نقش خاصی توی دنیا نداره تهش واسه آدم سادهای مثل من خوشاینده -آه! تو چقدر بیشعوری! یعنی حتی لازم نیست واسه بیشعورتر شدن تلاش کنی! خب؟ همین! بعدشم من ممکنه جذابترین زن دنیا نباشم ولی تو قطعا اینسکیورترین مرد دنیایی! -خب؟ خب و مرگ! گستاخ؟! -جانم، تو که گفته بودی از مونرو خوشت نمیاد؟! من اصلا یادم نیست دربارۀ مونرو حرف زده باشم، حرف زدی! یادم نمیاد اما خب بنظرم قیافهاش خیلی ماسته یجوریه که انگار همیشه فشارش افتاده، پس از قیافۀ کی خوشت میاد!؟ از قیافۀ تو.. خر نشو! منظورم توی هنرپیشه هاست؟ اسم خاصی به ذهنم نمیاد، بیشتر فکر کن! -همین دختره.. یهودیه.. همینی که داشتیم فیلمشُ میدیدیم -بیاه! پس دری وری نگو که اندام و صورت و نمیدونم چی چی فرعه و بِلا بِلا! -من گفتم اونا در حاشیهاس، آره خب! تو هم که عاشقِ حاشیهنشینی! -واه چرا یهو سر آدم آوار میشی!؟ چون زیر آوار موندن بهت میاد قربونت برم! جذابیت تو هم به آواریه که زیرش دست و پا میزنی!
قشنگ میخندی! میدونم، روت هم که زیاده! درجریانم، میدونی چیتو خیلی زیاد دوست دارم؟! -چیمُ؟ اینکه وقتی خوشحالی چشات یجوری برق میزنه که آدم دلش میخواد پاشه برقصه! -پاشو برقص خب، تو که از رقص بدت میاد! -از رقاصه که بدم نمیاد، توچی؟ -من چی چی؟ از چیم خوشت میاد؟ -از رقصت لابد
تو چرا برق میزنی؟ بادی اسپلشه.. شاین داره، شاین دار آخه؟! تو خونه اینجوری صداش میکنن چی بگم دست از سرم ورداری؟! اسانس اکلیلی، نع آدمُ یاد آدامس میندازه، تو ورداشتی؟ چی رو؟ آدامسه که تو جیبم بود؟ اوهوم.. احمق اون آدامس نیکوتینه! -واه! دیدم مزه ندارهها! بقیهش کو؟ گذاشتم رو میز، چندتا ازش خوردی؟ دوتا -چرا دوتا؟! خب اولیشُ تف کردم فکر کردم خرابه، بعد که دیدی خرابه دوباره رفتی یکی دیگه ورداشتی!؟ خب شاید دومیش خراب نبود! یا شاید دوتا رو با هم ورداشته باشم! گیر دادیها چته! بیاجازه دست تو جیب شلوارم نکن! -وقتایی که پاته یا وقتایی که پات نیست؟ اینجوری هم باهام حرف نزن، چی گفتم مگه؟! هیچی لحنشُ دوست نداشتم، تو هر گهی بخوای میتونی بخوری هرجوری بخوای حرف میزنی بعد من اجازه ندارم؟! بحث اجازه داشتن و اجازه دادن نیست هر کسی یه سری تعریف داره یه سری خصوصیت که باهاش میشناسیش به اون فرمش اعتماد میکنی دستکاری کردن فرم، آدم روبروتُ گیج میکنه -اَه ولم کن لعنتی! چرا سر هرچیزی باید انقدر ضدحال بزنی!؟ نمیدونم حال میده لابد، خوشبوئه؟ آره بوی لیموترش میدی، خوبه پس.. نیست که! چی نیست؟ رو میز! بیا خودم بعدا میگردم پیداش میکنم، این چیه؟ چی چیه؟ -گمراهم و میدانم که ستاره باران آن همه اکلیل در شب تاریکِ سینهاش نجاتم نخواهد داد.. واسه چی نوت گوشیمُ میخونی!؟ چته بابا هی سرم داد میزنی! داد نزدم دارم میگم انسان باش ادب داشته باش به حریم خصوصیم احترام بذار! سیگار رو ترک کردی بداخلاق شدیا! کی گفته ترک کردم؟ همین الان پیش خودت روشن کردم، پس واسه چی تو جیبت آدامس نیکوتین داری؟ چون بدمزه هاش ارزونتره، هه هه! بیا اینجا.. بیا یه چیزی بهت بگم! -از همونجا بگو خب؟ -داد نزن! بیا اینجا! تو چرا رژ زدی؟ واه! از در که اومدم تو رژ داشتم دیگه! گفتم وقتی میای اینجا رژ نزن، اه چقدر غر زدی امروز! برو بابا! -قهر نکن حالا.. چرا داری میپوشی؟ کجا میری؟ -حوصله گه بازیاتو ندارم! زنگ نمیزنی خبر نمیگیری هروقت هم پیدات میشه یه مرگیت هست! من هم که احمق! بدو بدو مثل بدبختها میدوئم میام پیشت! لعنت بهت! لعنت به همتون! ما دیگه بچه نیستیم! خودم اونقد بدبختی دارم که واسه مسخرهبازیهای یکی دیگه وقت نداشته باشم! هیچی هم ازت نخواستم هیچی هم از این رابطه نمیخوام ولی همینش هم نمیتونی بهم بدی! همون روز که دیدمت ته قلبم میدونستم اشتباه.. چته؟! چرا میخندی عوضی؟! -تا حالا یه لیموترش انقدر جدی باهام حرف نزده بود.. تو واقعا مریضی! -باشه ..بیا اینجا.. گفتم باشه دیگه! بیا.. بیا بغلم انقد حرص نخور
چی میخواستی بگی؟ هیچی، لوس نشو دیگه! بگو! این که گریهات آدمُ مقیم میکنه، مقیمِ کجا؟ همین دورو ورا، دیگه چی؟ این که نمیدونم چرا جدی نمیگیریش، چی رو جدی نمیگیرم؟ این حرفای نانازی رو که سالی یه بار بهت میزنم، خودت داری میگی ناناز! چرا جدیش بگیرم؟ اوکی دوکی.. باز قهر کرد! یه جملۀ دیگه بگو! تو رو خدا! گمشو بابا.. بگو دیگه! مرگ بر اقامت -واه! چرا رم میکنی! میخوام گریهات بگیره -که مقیمت کنم؟ نه بابا قیافت بانمک میشه شبیه این کاراکتر خنگهای انیمهها میشی که صورتشون مچاله میشه و از بغل چشاشون اشک میپاشه، زهرمار! هوم.. یه سوال! بپرس؟ تو دوستم داری؟ -من سر بسرت میذارم ولی جونم واست میره.. یجوریم شد کثافت.. جدی گفتی مگه نه؟! -نه والا
شلاق درد داره؟ داره ولی فقط چندتای اولش، بعدش آدم بی حس میشه -نه منظورم از اون جنس دردهاست که نمیره هیچ وقت، از اوناها؟ یه خشم بزرگ میمونه ته قلبت.. یجورایی حس شکنجه شدنش ادامه داره، تو خوبی کوریون؟ مث همیشه ام؛ طبق معمول -پس هنوز عاشق مرگی؛ شیفتۀ زندگی؟.. ساکت شدی ها! اوه راستی! واسه سالگردش، یه سری از کارهای منتشر نشده اش رو دادن بیرون، من که دیشب زیاد گریه کردم، برات ایمیلش میکنم.. نمیخوامش، باهاش قهرم.. واه! مسخره! چرا؟! -چون اونقدری زنده نموند که باورش کنم، یا شاید هم هنوز اونقدری نمرده که دلم باهاش صاف بشه.. ما یک لبخند بزنیم بر شما؟! بر من؟ بر من همه چیز مباح است جیران؛ حالا چرا لبخند؟ -همینطوری.. لبخند معمولی ها! -لبخند معمولی به چه دردم میخوره؟ به جاش قهقهه بزن؛ جای لبخند عین جای شلاق میسوزونه.. آخه به تو که نمیشه قهقهه زد، آدم ماتمش میگیره نگات که میکنه.. بگذریم! باورت نمیشه، ولی اینجا هروقت ابسنت میبینم یادت میافتم! -من که ابسنت نیستم حیّ و حاضرم؛ شاید هم یه هوا ابسلوت ام.. وانیلی؟ -وانیلی
تو دوست داری بمیری؟ دوست ندارم زندگی کنم -خب این یعنی دوست داری بمیری؟ مردنُ که نمیشه دوست داشت.. تو اینُ میگی! -تو هم داری از من می پرسیش
مردا همشون کثافتن! این یعنی زنا همشون پتیاره ان؟ حرف دهنتُ بفهم! خب آخه مرد که بدون پتیاره هاش کثافت نمیشه، خب که چی؟! دارم میگم ما به ازای هر مرد کثافتی یه زن پتیاره هم هست، اگه همه شون کثافت باشن یعنی.. زر میزنی عزیزم! یدونه پتیاره هم واسه همه تون بسه! خب اینی که میگی فقط محال نیست، یعنی چی؟! یعنی اگه فرضُ بر این بذاریم که مردها همشون کثافتن، باز هم با یه احتمال نزدیک به کم، میشه گفت زنا همشون پتیاره ان، گمشو بابا! خب دارم تحلیل میکنم حرفتُ.. من الان تحلیل می خواستم؟! فکر نکنم..ببینمت.. میگم ببینمت! قهر میکنی چرا.. کی میری؟ بتو چه! کی میری؟ یکشنبه! باشه.. باشه؟! چی بگم خب.. هیچی! فقط خفه شو!
زن که نباس اینجوری بوی شکوفه بده، بوی شامپو بوی پسته بوی بند رخت، زن که نباس این همه دم عید باشه، خنده اش که نباس این همه اردیبهشتت کنه، این جوری یخ کنه تنت، اینجوری بوی بهارش بلند شه، زن که نباس وقتی عرق میکنه موهاش، این طوری بوی بارون بگیره؛ بوی خاکش اون همه خاکت کنه، زن که نباس بوی مسافرخونه بده، بوی روتختیِ چروک، بوی اسکلۀ پشت پنجره، هیچ زنی کاش، این همه بهش نیاد پیرهنت، هیچ زنی کاش، جمع نکنه موهاشُ؛ کِش موهاش نمونه لای لبش، مرد که نباس این همه اسفند باشه؛ دلش که نباس اون همه.. –شت! میذاریش جیران؟ نُچ، یه پیک دیگه بزنیم؟ نچ
یه نفر آدم هم نمی شناسم که بشه به بودنش اعتماد کنم، به بودنش؟ همینُ گفتم، خب گفتم شاید منظورت موندنش باشه، نخیر.. دیگه اونقدر هام به آدم ها ایمان ندارم، آها.. خب باشه! چِت شدحالا؟ ساکت شدی چرا؟ -چی بگم؟ نمی دونم.. یه چیزی بپرس.. تو که بدت میاد چیزی ازت بپرسن! -بدم میاد جواب بدم