شلاق درد داره؟ داره ولی فقط چندتای اولش، بعدش آدم بی حس میشه -نه منظورم از اون جنس دردهاست که نمیره هیچ وقت، از اوناها؟ یه خشم بزرگ میمونه ته قلبت.. یجورایی حس شکنجه شدنش ادامه داره، تو خوبی کوریون؟ مث همیشه ام؛ طبق معمول -پس هنوز عاشق مرگی؛ شیفتۀ زندگی؟.. ساکت شدی ها! اوه راستی! واسه سالگردش، یه سری از کارهای منتشر نشده اش رو دادن بیرون، من که دیشب زیاد گریه کردم، برات ایمیلش میکنم.. نمیخوامش، باهاش قهرم.. واه! مسخره! چرا؟! -چون اونقدری زنده نموند که باورش کنم، یا شاید هم هنوز اونقدری نمرده که دلم باهاش صاف بشه.. ما یک لبخند بزنیم بر شما؟! بر من؟ بر من همه چیز مباح است جیران؛ حالا چرا لبخند؟ -همینطوری.. لبخند معمولی ها! -لبخند معمولی به چه دردم میخوره؟ به جاش قهقهه بزن؛ جای لبخند عین جای شلاق میسوزونه.. آخه به تو که نمیشه قهقهه زد، آدم ماتمش میگیره نگات که میکنه.. بگذریم! باورت نمیشه، ولی اینجا هروقت ابسنت میبینم یادت میافتم! -من که ابسنت نیستم حیّ و حاضرم؛ شاید هم یه هوا ابسلوت ام.. وانیلی؟ -وانیلی