۷۴ مطلب با موضوع «اکتاو آبی» ثبت شده است
یه جوری نیگام نکن که انگار من خیست کردم، من جا گذاشتم چترتُ، من یادم رفته سلسله جبالِ خبر صبح رادیو رو، یه جوری نباش که وانمود کنم انگار، یادم نیست، من بودم که تن دادم، من بودم؛ که نمونده بودم
من هنوز هم می تونم وسط اون همه گریه بخندونمت، این گزاره اون قدر ساده ست، که حق داری نتونی مصداقِ دوست داشتن بدونیش
یادمه کوچه پایینی بودم داشتم میرفتم دکّه، سیگار بگیرم، راه برم، زنگ زدم زودتر تکلیفت روشن شه، که قرار بذاریم، که ببینمت؛ که فردام پر شه فقط، بعد دوباره روز بعد، بعد دوباره آدم بعدی، که بگذره فقط، آدم گاهی نمیدونه، که منتظر موندن واسه جواب یه اساماس، چقدر سرنوشتش فرق داره با زنگ زدن
آه پروانۀ دیر وقت! برای حفره های تور من، بی اندازه کوچکی، بی اندازه زیبایی!
یه جوری نبودی که منِ نبودنی هم دردم گرفت
حیرت آوره که تسلیم بودن، این همه دلتنگت کنه
قدِ همین نصفه سیگار، با تو فرصت دارم
تنها فرقش با بقیه اینه که ندونسته قلب آدمُ میشکنه
باران آمده بود، تو آمده بودی، مادرم می گریست
زیر پلک های من، به خواب رفته بودی، بی تاب کرده بودی، بی خواب کرده بودی