۲۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است
شما در حال پیدا کردن چیزی هستید؟ خیر شما در حال پنهان کردن چیزی هستید؟ خیر شما در حال گم کردن چیزی هستید؟ خیر شما در حال ادامه دادن چیزی هستید؟ خیر شما در حال شنیدن چیزی هستید؟ بله شما در حال فکر کردن به چیزی هستید؟ خیر شما در حال آرزو کردن چیزی هستید؟ خیر شما در حال به چالش کشیدن کسی هستید؟ خیر شما در حال طفره رفتن از چیزی هستید؟ بله شما تفاوت طفره رفتن و پنهان کردن را میدانید؟ خیر شما به ادامۀ مصاحبه علاقمند هستید؟ بله شما سوال دیگری ندارید؟ خیر شما حرف آخری هم برای گفتن دارید؟ بله، همانطور که مشخص است هیچکس نباید و نمیتواند به علامتهای سوال اعتماد کند، شما در حال زیر سوال بردن سوال پرسیدن هستید؟ خیر، این برداشتی احمقانه از گفتگوییست که ابلهانه بودنش را کتمان نمیکنم، شما دارید به موضوع خاصی اشاره میکنید؟ بله، من صرفا دارم به نگارش اشاره میکنم
از همین مزلّفهای گونهبرجستۀ تستوسترونیست، رینوپلاستی ژنیکوماستی شدهها، همان قماشی که کونِ تنگ کردن ندارد هفته ای یکبار موزر بگیرد دستش؛ خطِ ریشاش را درست کند، حتما باید برود کلینیک لیزر کند که ریشش همیشه آنکادر باشد، از همینها که راه میرود و به آدم میگوید ستون، به عنوان یک ریقوی شکمگنده که پوستش دارد عین لیمو امانی چروک میشود لازم است اعتراف کنم که به تنها چیزی که مطلقا هیچ شباهتی ندارم ستون است، نهایتا خلالدندانی گوشپاککنی کبریت توکّلیِ بیخطری چیزی باشم، یک اشتباه مرگباری دربارۀ این آدم انجام دادهام و یک جایی از زندگیاش یک تلنگری به او زدهام که تصادفا جای درستی بوده و حالا چشم به راه دستورالعملهای بعدیست و همینطوری اگر پیش برود توی خبر بیست و سی نشانش میدهند که شب احیا من را بجای قرآن گذاشته بالای سرش و تتوی نیمتنۀ عریانِ روی بازویش را هم با بازوبند لبیک یا خامنهای پوشانده، شوربختانه شوخیهای خرکیاش را توی باشگاه جا نمیگذارد و کنار قمقمۀ قرمزش میگذارد توی ساک و با خودش میآورد بیرون و در اولین فرصت بینیات را سفت میپیچاند و یا نیممتر روی هوا بلندت میکند که بگوید چقدر با تو داداش است و چقدر تشنۀ آن حقیقتی است که قرار است یک روزی تف کنم توی صورتش، این که یک آدم اینطور سراسیمه به تو ابراز ارادت کند و مدام عین بولداگ اخته شده پشت کونت راه بیافتد برای خیلیها یک موفقیت دلچسب و برای من یک شکست غمانگیز است، من خودم لاادری ترین ریقوی شکمگندۀ ذیلِ ملکوتم که حالا تصادفا یک حرکتی برای ویکاتِ پایینِ شکم پیدا کرده، این که چه پروتئینی باید بخوری و هر ست چند تا باید بزنی و کدام ساعت از روز برای تمرین کردن بهتر است و مصرف بیشتر از چندتا سفیدۀ تخممرغ آخرش جوانمرگت میکند را نمیدانم، اصلا لازم ندارم بدانم، من لازم داشتم زیر شکمِ فربهام وی داشته باشم، تو لازم داری ویکتوری داشته باشی سیکسپک و چهارسر زانو داشته باشی و بوی تند ادکلنت عین میخِ زنگزده توی نسج نرمِ مغز آدم فرو برود، من و تو دوست نیستیم احمق، من هیچ اقبالی به تو و یا هیچ مسئولیتی در قبال تو ندارم، من حتی مهترِ سوسکهای توی حمام موشهای کف پیادهرو و کلاغهای قبرستان هم نیستم و فهماندن این حقیقت به تو -که یک هیولای زباننفهم و خوشقلبی- واقعا دارد رمقم را میگیرد
قسم به تاریکی تهِ استکان، به پوست کشیدۀ روی ساق و به برخاستنِ کُرکِ نازکِ پشت گردن که نمیدانستم چقدر جاذبه دارد زیر آن پیراهن و فراموش کرده بودم که سیدخندان، چه قدر تاریک است
هیچ وقت با آدمهایی که پیچیده حرف میزنند وارد رابطه نشین، دوستم داری؟ -اگه نداشتم اینجا چیکار میکردم؟ خب جونت درآد بگو آره یا اگه میخوای بگی نه عنبازی رو بذار کنار، آدمی که پیچیده حرف میزنه دو حالت بیشتر نداره: یا خودش هم نمیفهمه چه زری داره میزنه یا داره یه چیزی رو پنهان میکنه، در هر صورت رابطه داشتن با یک نفهم یا یک تخمجنِّ تودار اون ریسکیه که بهتره قبل از شروع رابطه بهش فکر کنید
چهارشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱
سبکِ سفاهت این آدم درست مثل همان کاری است که دوباتن در قبال پروست انجام داد، این که کمیت یک اتفاق را نه به ازای انباشتن بر کیفیت که صرفا برای خلاصه کردن چیزی که تصور کرده زیادهگوییست فدا میکند، درست مثل این است که وقتی گفته شود متوسط طول عمر مردم یک کشور شصت سال است، یک پنجاه سالۀ دیوث بلند شود، ساطور بردارد و صد و بیستسالهها را بکشد
چهارشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱
مسلح در برابر گرسنه ایستاده اند و در مرگ بر شما، دو جای گلوله گذاشته اند
چهارشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱
آدم وقتی چیزی را فراموش می کند درست مثل این است که آن چیز هرگز اتفاق نیفتاده باشد، این که گاهی این همه اصرار دارم که به یاد بیاورم یا آن همه میجنگم که فراموش نکنم صرفا بخاطر این است که دلم نمی خواهد که تو؛ هرگز اتفاق نیفتاده باشی
چانه روی زانو بگذارم و زیر شُرشر دوش بلرزم؟ این از مقدورات من نیست ولو اگر برایم مقدر شده باشد
هنوز داری میپرسی چرا واسه خاطر یکی دیگه ولت کرده؟ قضیه خیلی ساده است، رابطه مثل متابولیسمه مثل رژیم گرفتن، هدف اینه که چربی اضافه رو بسوزونه؛ بجاش همیشه اول قندُ میسوزونه
مشیت تو نیز این است که در جهنمِ بهشت ناممکنی که ساخته بودی سوخته باشی