فکر میکنم که دیگر باید مثل یک ماهی چشم مرده و رو به موت بروم بایستم گوشۀ آکواریوم. خودم را توی یکی از این تزئینیها یا برگ و خزهها گیر بیندازم. دوست ندارم آنقدر زود روی آب بیایم. بنظرم اینطوری کمتر دلم میگیرد. کمتر غصه میخورم برای خودم که چطور به پهلو افتادهام و آب، دارد مرا به آسمان پس میدهد