بعضی وقتها هوس خاویار میکنم. همانطوری که یک نفری هوس همبرگر دوبل میکند یا هوس میکند دمپای شلوارش را بکند توی جورابش. خاویار شیلات را که باید بعد از عید سفارش داد. این پرورشی ها و یخچالیها هم هوسم را نمیخواباند. اینکه شما بابت تخم یک کسی پول گزاف بدهی و بدانی که آن کسی که داری تخمش را میخوری خودش هم اهلی بوده و مثل تولهسگِ لوس تیمار میشده، حسابی سرخوردهات میکند. آدم لازم است که تخم آزادگان جهان را بخورد یا دست کم تخم آنهایی را روی چیپس و زردۀ تخممرغ بگذارد که متعلق به آبهای آزادند. غیر از این اگر باشد چرا باید پول بدهد برای یک چیز نرم و لزجی که بوی فرج ماهی و آب شور دریا میدهد؟ بلوگا پرورشی یک میلیون و هفتصد هزار تومن، چیپس ساده پانزده هزار تومن، سرجمع یک میلیون و هفتصد و پانزده هزار تومن. عوضش میشود همبرگر سفارش داد. نزدیکترین فست فود به آدرس شما؛ چهارتا و نصفی ستاره دارد. میبینی مرتضی؟ هیچ فروشندهای هیچوقت پنج تا ستارۀ کامل نمیگیرد. شکمبارهها حتی روی تکستاره کردن فروشندهها هم، به توافق نمیرسند. همه چیز وسط است. همه در ابراز عقیده نصفه هستند. همۀ همۀ همه چیز در دنیا جانب احتیاط را ول نمیکند. با سیبزمینی و نوشابه میشود دویست و هفتاد و چهار هزار تومن. میشود پنجاه رویش بگذارم و کباب بگیرم؛ سالمخوری در وعدۀ رقّت. چرا؟ چرا؟ چرا باید اینطور به فاک میرفتیم؟ یادم باشد که یک قدری هم پول کنار بگذارم برای تئاتر. به اندازۀ دوتا بلیط. تیوال را بالا پایین کردم؛ سه تا نمایش توی سه سالنِ متفاوت. بنظرت کدام یکی را باید بروم؟ تو اگر بودی، کدامیکی را میرفتی؟