فرهادِ جان راست میخواند که خسته‌ام از همه خسته از دنیا. آدم اینروزها دلش میخواهد سرش را بگذارد روی پای کسی که دوستش دارد و بعد هم مثل یک سگ گشنه، بی صدا بیافتد بمیرد