آدم بعضی وقت‌ها گریه میکند. بی دلیل هم گریه میکند این گریه ها فرقی با جیش کردن ندارد. یکجور خالی شدن است. همین و بس. بغض اما فرق دارد. محال است که آدم بی دلیل بغض کند. حتماً یک چیزی پشت هر بغضی هست. یک چیزی قبل از گریه ها یا یک چیزی بعد از گریه ها. پیدا کردن دلیل گریه راحت است. خیلی ساده میگردید و ربطش میدهید به آخرین اتفاقی که افتاده؛ تاچ گوشی ام خرد شده، مادر دوستم مرده، دیروز تعدیل شدم، از این غذا بدم می‌آید و الخ. پیدا کردن دلیل بغض اما مهارت میخواهد. چرا که بغض اساساً پنهان کردن است؛ پنهان کردن گریه و آدم در بغض، دقیقاً دارد یک چیزی را پنهان میکند. حالا به چه میخواهم برسم؟ به اینکه اگر توی زندگی کسی را دارید که دلیل گریه هایتان را میداند یا جوری با شما تا میکند که بغض راه گلویتان را نگیرد؛ حسابی خوش بحالتان. می‌توانید برای این خوشحال باشید. خیلی هم خوب است. اما اگر کسی را پیدا کردید که دلیل بغض هایتان را می‌فهمد، آنوقت میتوانم شرط ببندم که کسی هرگز، از شما خوشبخت‌تر نخواهد بود، حتی اگر پیش خودتان خیال کنید که بدبخت‌ترین آدم دنیا هستید