دراگ به من نمی سازد، الکل هم نمی سازد، هیچ وقت هم نساخته یعنی نه حالا و نه حتی همان سالها که آدم می توانست با یک ورق آدامس موزی تا بعدازظهر خوشحال باشد، متاسفانه هر کسی هم که این روزها با او مراوده ای دارم یا بالاست یا دارد تیک آف میکند یا همین چند لحظه پیش از مدار ونوس روی تشک افتاده، تف به آن بالای لعنتی، تف به آن کسی که فکر میکند به گیجی بیشتر به گزینه های بیشتر احتیاج دارد، تف به انتخاب از میان آن همه لباسی که روی رگال افتاده؛ انتخاب چیزی که فیتِ تنت باشد و از ریخت نیندازدت، زیادی گران نباشد و زیادی هم جنسش خراب نباشد، رنگش پس ندهد آب نرود یا بشود با آن کفش و کمربندی که داری یا آن کت و شلواری که میخری ست باشد، زبان میکشد به سر انگشت شستش، رژ گوشۀ لبت را پاک میکند، کف سرد دستش را میگذارد روی چشم هایت جوینت را میگذارد لای لبت و رگالت را میکند سه تا، پوست شیر میافتد روی عصر، قلب پرنده میافتد روی ابی و زمان عین پنیرِ روی پیتزا کش می آید، بند سرتینای مشکی اش کش می آید، کافِ واژِ سی کش می آید، ایتز اولرایت می شود گزینه، روس ایوانی میشود گزینه، کام کاهانی می شود گزینه، پلک میزنی می بینی افتاده ای؛ دراز به دراز و فرش دارد آن گوشه زیر ران هایت کش می آید، غلت میزنی و دست زمین به پهلویت نمی رسد؛ معلقی مثل رخت، آویزانی، رگالی هم در کار نیست، قناره بسته اند؛ از آن قناره های توی قصابی، شقّه آویزان است راسته آویزان است عرشه آویزان است آخر هفته آویزان است، لوبریکانت افتاده آن گوشه، نیم تنۀ سفید افتاده آن گوشه، تو افتاده آن گوشه، کسی روی دست تو افتاده آن گوشه که دارد زیر گوش ات نفس می کشد، بی آنکه زنده باشد بی آنکه کشته باشد، بوسه اضافه می آید نوشابه اضافه می آید ناله اضافه می آید و بعد آن دیگری می آید، می خواباند زیر گوش ات و جای سرخ سیلی اش را می بوسد، پلک خیس ات را می بوسد، اشاره میکند به اجساد، اشاره میکند به دهلیز، اشاره میکند به قوس پنجره و آهسته لب تکان میدهد که نگاه کن ببین! ببین که پشت پنجره ات را چه تاریک کرده ای! به رکابی مشکی ات اشاره میکند، به خون مردگی روی سینه ات اشاره میکند، به احتمال تقریر اشاره میکند و خودش را پرت میکند روی رگال و تو پیش خودت فکر میکنی که آدم باید شکلاتش را وقت تیک آف مک بزند یا وقتی با چرخِ باز نشده دارد لند میکند و آنقدر به نتیجه نمیرسی و مک نمیزنی که پردۀ گوش ات میگیرد