از آن گربۀ دم سپهسالار بدم می آید، هی هر بار دندان نشان میدهد، پنجه میکشد روی آسفالت، وقتهایی که راه میرود از پشت لای کفلش را چک میکنم، ببینم از این خایههای بیرون زده دارد یا نه، ندارد یا شاید هم دارد و پنهانش میکند، احتمالا ماده باشد شاید هم کوئیر باشد و این تقریبا تنها گربهایست که در زندگیم دیدهام که خودش را به من نمیمالد، حتی ممکن است از اینکه دمپای جینام بوی کمر و دُم گربههای لوسِ پیادهرو را میدهد کفری شده باشد، یا شاید از این که همیشه درِ کنسروها را نصفه باز میکنم حرصش گرفته باشد، عادت دارد برود پشت ویترینِ آن روسریفروشی، بین آن همه کیف و کفش، زل بزند به ویتونی که با موی گربه بافتهاند