آخرش یک روز 
روی آسفالت همین خیابان ها 
بین تجمع معنادارِ تف و استرپتوکوک 
و حجم خلط های نافرجام 
و ته سیگارهای مچاله 
از پا می افتم 
و دلم 
برای باغ های پرتقال 
و شیشه های خالی مشروب 
و آن سینه بند فانتزی ات 
-تنگ خواهد شد