میگه شیز چیتینگ آن می، میگم دن چیت دم بک، نگاه میکنه میگه می دونی جمله ات غلطه مگه نه؟ من واقعا چرا دارم با شماها زندگی می کنم؟ چرا قواره قواره طنز محزونمُ خرج کفن تون می کنم آخه؟ گفتم آره، می دونم، مثل تو که باید می دونستی این زن؛ زن نمیشه برات، مردها در این حالت دو دسته اند، اونایی که بهت فحش مادر میدن، اونایی که رُل سیگاری ها رو بازی میکنن، یه نخ سیگار ورداشت، انگشت اشاره کشید رو گوشیش، چپ و راست کلیک کلیک که ایناهاش، داشت می خندید تو عکس، زن ها عادت دارن تو عکس ها بخندن، مردها عادت دارن عکس خنده ها رو نگه دارن، چی باید می گفتم؟ چه چیت برازنده ای پوشیده؟ کاش وی دگرباره در سرانجام خویش بنگرد؟ بجاش گفتم اوم، من وقتایی که میگم اوم از وقتایی که میگم اوهوم بی ادامه ترم، مکث کرد، ساکت شد، اونقدر حرف نزد که آیه نازل شد ای کوریون برخیز و از این شهر برو، اما خب نرفتم، هیچ ایده ای در مورد این که کجای این کلانشهر ایکبیری بودم نداشتم، هیچ ورودی مترویی هم اون دور و بر نبود، من با کلۀ حلبی و قلب قرمز پارچه ایم تا مقلب القلوب تحویلِ سال، گمشده و پیدا نشده اکسید می شدم گوشۀ خیابونا، بعد باید یدونه از این عکس های سیاه و سفیدمُ پرینت میگرفتین، زیر نامبرده کم توان ذهنی ست یه شماره تلفن هم میذاشتین، پرسیدم کی هست حالا؟ این دیگه آخه چه سوال مزخرفیه؟ مگه تحریریۀ اطلاعات هفتگیه؟ چه مرگم شده؟ هی سال به سال عقل و اشاره و مصلحتم زائل تر شده، جواب داد نمی دونم؛ حس میکنم فقط، وسط حس کردنش فینگ هم کرد، مثل یه بچه خوک سرما خورده خِرت کشید و با کنجکاوی، به محتویات دستمال توی دستش نیگا کرد، مو به تن آدم راست میکنه این دیوث، یه تنه میتونه سطح آلاینده های محیطی رو جابجا کنه، میشه با طناب ببندنش سر سجیل، باهاش اسرائیلُ از نقشه محو کنن، آگار پلیتِ آنفولانزا و سفلیس و سارس و افسردگیه، تا شعاع بیست و هفت مایلیش هر تنابنده ای رو خشک میکنه، بند بند هر خشک شده ای رو وا میکنه، یه کاری میکنه که بند واشده ات چرک کنه کف زمین، بذار دقیقا وسط همین کثافت و عفونت یه چیزی بگم تا یادم نرفته؛ من به هیچ وجه من الوجوه نباید تو هیئت ژوری باشم، تصورکن همین الان نشستی روبروم، من هم دارم می پرستمت، یهو پا میشی و پامُ عمدا لگد میکنی، همین الان گناهکار؛ اعدام با گیوتین میدم بهت، یه همچین سیستم قضایی وحشی و منتقمی دارم، بخاطر همینه که معتقدم سیستم قضایی دنیا خیلی بهتره، خیلی هم کارآمدتره، دنیا آخه دار مکافاته، یعنی مکافاتُ دار میزنن با دنیا، یعنی هیشکی به مکافات کارش نمیرسه تو دنیا، واسه همینه که اینجوری با ریشخند، لای همدیگه می لولیم و وحشت نمی کنیم، زنش ولی خوشکله، خوشکل بود؟ لولی وش لولیدنی بود؟ اینشُ دیگه نمی دونم، یادم هم نمیاد، با این حال یادمه قبل از دورۀ انزوای طولانی بهش گفته بودم فلانی، اگه من واسه تو شوهر میشم اینم واست زن میشه، احمق ماچم کرده بود اون روز، از ته موندۀ زائل نشدۀ مصلحتم استفاده کردم و یادش ننداختم اینُ، یکی از چیزهایی که بهم انرژی ادامۀ حیات میده همین دیدی بهت گفتمه، این دفعه ولی نه قارچُ خوردم نه سکه رو جمع کردم، بجاش قلب پارچه ای قرمزمُ ورداشتم و گذاشتم رو حلبیِ سرم، من به هیچ وجه نمی تونم قبول کنم که هیچ راهکاری نداشته باشم، در واقع من کاملا مجبورم که راجع به هرچیزی تو دنیا نظر بدم، همیشه باید یه جملۀ قصاری قصیده ای پندی اندرزی لبخندی کوفتی دردی زهرماری چیزی داشته باشم، چیزی به ذهنم نمی رسید جز فحش؛ به خودش یا مثلا به زنش، قبلنا اینجور موقع ها کمک می گرفتم، شبش با ایمیل یا فردا عصرش با موبایل، یادم اومد کمک ام کار نمیکنه، منم و همین دو تا چرخ؛ چرخ سرنوشت و اون یکی چرخه که آدم دوباره اختراعش نمیکنه، کمک ام اینجور وقتا همه چیزُ برعکس می کرد، مثلا می گفت همش تو سر خودته، تو منفی نگری تو خری، عین همینا رو تحویلش دادم، بعد احساس کردم دارم شبیه کمک ها حرف میزنم، یه ذره از چشمۀ حکمت خودم هم اضافه کردم و گفتم ببین کسکش خودت هم کم نریدی، الان هم زیادی داری واکنش نشون میدی، اونجا البته گفتم ری اکشن، چون احساس کردم شکل فحوای بیاناتمُ شکیل تر میکنه، گفتم اینا میراث دوران تباهته، تکرار هر تصویری یه تصور قطعی میسازه واست، یه ذهنیت مطلق از ماهیت تکرار شده، حالا اینجوری و انقدر وزین هم که نگفتم، در واقع بهیچ وجه این کسشعرها حتی به ذهنم هم خطور نکرد اونجا، اونجا فقط لج کردم و فحش زشت دادم، اون هم هی لن ترانی بار کرد و لیچار پس داد، اما خب، آدم موظفه که فحوای وبلاگش هم مثل بیاناتش، فرهیخته و شکیل بنظر برسه، چرا که انسان معاصر در عصر موازی ارتباطات، که پوستۀ تخم مرغ اخلاق بر دیوارۀ سیطرۀ فزونی زده کوبیده شده است، ترک خورده شده و در آسیب شناسی فرمی تروما، هژمونی عرفی توده را دچار آریتمی موضعی ویتامین آ صرفا برای استعمال خارجی نموده و صِرف این که در این مقال نمی گنجد منتج به آن می گردد که مقاله مطلقا گواهی ندهد که عظمت اگر در کجای ناتانائیل می بود بهتر می بود، فلهذا حاصل جمع تضارب آرا متفق القول بیانگر آن است که سرکشی هیوم از اصل معْظمِ لانه کبوتری، آشیانۀ مشتمل بر فعالیت های مندرج در بند۴ تبصرۀ یازده اپیزود هفت گیم آو ترونز را متبادر نموده و لیکن خاطرنشان می سازد که نامبرده در پی هتک حیثیت کنشگری اجتماعی، به تحمل هفتاد ضربه زندان و اعلام در ملا عام محکوم و مژدگانی خویش را دریافت نمایید