خواب بودم، سارگینا میرقصید، محال بود بتوانم طناب را دوباره پایین بکشم، عصر بخیر استاد، دوباره چه تصمیمی گرفتهاید؟ خیال دارید باز هم از کلودیا بنویسید؟ نه، دیگر نه، دیگر در توانم نیست، دیگر به سیرک به نوازنده ها راضی نمی شوم، می روم همان جا زیر میز، درست همان جا تمام اش میکنم؛ خداحافظ کلودیا، خداحافظ کلودیای مغمومِ من