من اتفاقا مشکلم این نیست که صادقانه حرف نمیزنم، اتفاقا مشکلم اینه که زیادی صادقانه و زیادی در لحظه حرف میزنم، الان دوستت دارم؟ دیگه حساب کتاب نمی کنم، دو دوتا چهارتا حالیم نیست، به این حالت و اون نتیجه اش هم فکر نمی کنم، همین الان صاف میام میذارم کف دستت، چند ماه دیگه اسمت هم یادم نمونده؟ دیگه زور نمیزنم، دنبال بهونه نمی گردم، دلم هم نمیخواد دلیل بیارم واست، من اتفاقا مشکلم بی سیاست بودنم نیست، مشکلم اینه که سیاست ورزی نمی کنم، تعمدا از این توانایی هولناکم استفاده نمی کنم، کوتاه مدت و میان مدت و بلند مدت و سپرده سرم نمیشه، کیشم مهره چیدن نیست، اگه می چینم واسه مات کردن نیست، رخ و قلعه نمی فهمم، جام روی سر برده به هیچ جام نیست، و تو چقدر نمی فهمیش که جام توی دستم جام زهرمه، و تو چقدر نمی دونیش که اگه راه میرم هنوز، واسه خاطر سنگین کردن پاهاست، که اگه می خوابم اون همه، واسه خاطر زهریه که اثر نمیکنه