البته خب عموما این جوریه که من نسبت به مسائل عمومی یا امور جاری یا امور سفت شده یا مراحل پشت پرده یا پشت پردۀ مراحل اعلام موضع نمیکنم و خیلی دایورت از نگاه خودم و خیلی کول از نگاه عشّاقم و خیلی تخمی از نگاه دیگران ازش رد میشم اما خب اونقدر این جمله هه طولانی شد که یادم رفت چی می خواستم بگم، بله، قرار بود اینُ بگم که اولا قلبا متاثر شدم چون من فکر میکنم قلبا متاثر شدن تنها کاریه که از قلب من بر میاد، در ثانی بنده به همین فرمونی که دستمه، تا حالا تهش دو تا یا شاید هم چهارتا سلفی گرفتم از خودم که تو آخریش شبیه عنکبوت مرده افتاده بودم و یجوری شاک کرد منُ که بعد از اون بمحض آنباکس کردن گوشی لنزشُ ماژیکی میکنم و این از من، دیگه این که بندرت پیش اومده برم جایی که خوش منظره باشه و دستم به دوربین بره که چیزی ثبت کرده باشم و کیف دنیایی که مال چشم های فانی منه رو عوضش کرده باشم با قاب بندی و سه پایه مگر در موارد حاد و اضطرار که منظره شامل منظره باشه و تو که می دونی دارم از چی حرف میزنم و اون هم تهش بشه دو بار و نه چهار بار و این از من، دیگه تر این که خیلی بدیهیه که من حوصله ام از جایی که همه دارن توش با هم حرف میزنن خیلی زودتر سر میره و این میتونه مهمونی باشه یا حموم عمومی یا اینستاگرام و این از من، اما! یه منش کانالیزه ای رو دارم بوضوح در سرکوب و ضدارزش سازی از سلفی بگیرها و ثبت کننده ها و تماشاگرها و بوقچی ها می بینم که نگرانم میکنه و تو که میدونی منظورم اون گلۀ گر و این آفتِ علوفه نیست و تو که سگِ گوش بریده می فهمی و باز هم قاتی بازی هایی و خطابم میکنی و جواب می خوای و من هم می پیچونمت و بذار که ادامه اش ندم و این از من!