از صبح از این ساعت روز متنفرم، از هرچه کادو و تبریک و عید هم متنفرم ولی خب خداییش نیستم ها، فقط یهو یاد ترانه اش افتادم و چون شاهین از نظرم یه ابله جیغ جیغوئه و من مسلما جیغ جیغو نیستم؛ جملۀ اولُ اصلاح میکنم به این صورت که از صبح و این ساعت روز حال نمیکنم باهاش، بله خب، از نظر گرامری بخوای حساب کنی، الان باید با همین یدونه جمله ازم سلب تابعیت بشه، ولی خب شما در نظر نمی گیری که من اگه این ساعت روز بیدار باشم، احساس میکنم ده صبح امتحان ریاضی دارم، دهنم مزۀ خشکیِ بعدِ مسواک و زبونم مزۀ کره مربا و سینوسم بوی نون پنیر گردو میده، برگه خط دار دارم میذارم تو کیفم و دو تا خودکار ورداشتم و صبح بخیر ایران داره پخش میشه تو هال، گشتم دنبال سوغاتی هایده، دو سه شب پیش مجبور شدم دوباره دانلودش کنم، تو گوگل زدم وقتی میای صدای پات، بعد بهم گفت نع، اسمش سوغاتیه، اسم باید یه کلمه باشه کلاینتِ کندذهنِ عزیزم، خوبه خودتُ غرغروی این ساعت روزُ هیچ وقت ندیدۀ دلشوره گرفتۀ سوغاتی گم کرده صدات کنن؟ معلومه که جواب میدادم آره اگه انقدر تپش قلب نداشتم الان، من این همه فول آلبوم میخوام چیکار وقتی تهش اون همون یدونه آهنگی که یهو گاهی هوس میکنمُ پیداش نکنم؟ چرا هی هر چی که جاده اس رو زمین به فولدر من میرسه آخه؟ ریختم تو گوشیم، یعنی دارم تلاش میکنم بچپونمش تو گوشیم، پرسید کپی کنم و جایگزینش کنم؟ گفتم اوهوم، تیکِ واسه بقیه شون هم همین کارو بکن هم زدم و لام تا کام هیچی نگفت که برو بابا بقیه نداشت که، خب اگه نداشت چرا تیک داشتی پس؟ تو یکی دیگه با من کل کل نکن که الان یجوری قولنج کردم از دلشوره که میتونم دونه دونه دنده های کمرمو با انگشت بشمرم، بعد خب از اونجایی که وقتی امتحان داری تاکسی گیرت نمیاد، گیرت میاد ترافیکه، ترافیک نیست در مدرسه بسته است، درش بازه حوزه عوض شده، حوزه عوض نشده روح مورفی حلول کرده و داره بصورت زنده توی همۀ تلویزیون ها هرّ و کرّ میخنده به ریشت؛ این احمق تیکی هم ادا اطواری شده و همچنان و هنوز داره یه فایل ساده رو واسه انتقال آماده میکنه، خود خانم هایده رو که قرار نیست از لای این کابل مشکیه ردش کنی که؟ خودش هم بود رد شده بود توی این فرصتی که دوتا اسپرسو خوردم و مسواک زدم و ته شیشۀ ادکلن قبلیه رو انداختم دور، هی توی اون مستطیلِ درازِ خالی، یه مستطیل سبزِ منُ ببین دارم میرم - منُ بیین دارم میام؛ میاد و میره و کاپی نمیکنه که نمیکنه، من واقعا تحمل اینو ندارم، کاپی؟ کاپی واسه اوناست که آهنگ نمیریزن تو گوشیشون، بخوان بریزن با کابل رابط نمیریزن، رادیو جوان و ساندکلود و اسپاتیفای و نحوۀ صحیح تلفظ این چیزها رو سرشون میشه، من فقط نیگا میکنم به این پارکبان توی کوچه که وقتی نباشه؛ خانم دکتره نمیدونه خنده اشُ واسه کی تکرار بکنه، گل های خواب آلوده اشُ واسه کی بیدار بکنه، یه کبوتر تپلی نشسته پشت پنجره، فکر کنم پارکینسون داره؛ یه ریز داره هد میزنه، تو دنیای کبوتریش احتمالا داره شهرام شب پره گوش میده، من هم قبل امتحان ثلث دوم ام نشستم و دارم فکر میکنم که دست کبوترهای عشق دقیقا کجاشونه و چیجوری میخواد دونه بپاشه هایده جان؟ تپل مپلی عزیزم؟ قربون قد و بالای از کابل رد نشده ات، خدا واقعا چندبار رحمتت کنه اما چرا باید وسط شعر به این قشنگی یه کبوتر بذاری که با دست هاش دونه می پاشه؟ ئه پنجره اش رفت، مستطیلش به مقصد رسید، پرتقالمُ بخورم برم پایین و خانم هایده اگه تو هندزفریم پرسید؛ مگه تن من می تونه بدون تو زنده باشه؟ من و باقر سر تکون بدیم که اوهوم اوهوم؛ یه چیزی تو مایه های مونا مونا، بعد باقر بگه مخلص آقای معندس، از نظر باقر آدم ها یا ماشین پارک شده ان یا معندس، حتی به خانم دکتره هم اگه روش بشه میگه نوکرم معندس، بعد سیب اگه بچرخه و بشه زن زندگیش، شب ها بهش میگه دِ انقدر پارک نکن تو مطب، یذره زن خونه باش معندس، من مطمئنم این بهترین چیزی بوده که تا حالا واستون نوشتم، پرتقالم تموم شد، پاشم برم بیرون که بی تو نگیره نفسم و حالا فدای یه تار موت که به هرچی که میخوام هم نرسم