سلام جانم عمرم نورِ دیده ام، چه میکنی این همه وقت؟ بچه ها، ماری چطور است؟ آقا فرمودند کلاه از سر آ بردار، به دختر روی تخت بگو آبسلانگ ها را تف کند، حقیقت امر، من که هیچ ملتفت نشدم؛ کفِ دست نوشتم، تلفنخانه قیامت است، شش شب پشت هم سیل زده؛ بند نمی آید، نفت تمام شده، برق نداریم، دکل افتاده، پل با آب رفته، ولوله ای شده، خدا خودش رحم کند، دیشب آخر الامر، به کشیک خانه گفتم که اگر شد.. الو.. الو؟