من اگه ماهیگیر بودم؛ روی قایق و توی برکه، کلاه حصیری سرم بود و رو شاخه های دورم صدای پرنده، آب برکه ام سبز بود و ساندویچ کالباسم تو سبد، نسیم ام خنک بود و ابرها سایه می شدن رو سرم، پروانه پرپر می زد دور پاروهام؛ دستم رو ریلز نمیلرزید، میگفتم ببین! این بهترین کرمیه که می تونستم واست بندازم سر قلاب، خواستی به لب بگیر؛ نخواستی به دل، ولی دلم نمی اومد بهت بگم نخواستی نخواه، اصلا برو به دل بگیر، اصلا برو گشنه بیافت وسط تورهاشون.. نه.. این طوری حرف زدن به من نمیاد، من اگه ماهیگیر بودم هیچ وقت این جوری حرف نمیزدم باهات؛ هیچ وقت همچین آرزویی نمی کردم برات، ولی خب؛ من که هیچ وقت ماهیگیر نبودم، من هم واسه خودم دلخوری های خودمُ داشتم