خیلی خوشکل است که آدم هی با خودش راه می رود و هی از خودش شرمنده می شود و هی این گاه های شرمندگی اش را بر می دارد و با خودش این ور و آن طرف می برد و هی به این و هی به آن هم نشانش می دهد و آخرش هم مثل تمام کارهای دیگرش، از راه رفتنش از نشان دادنش از شکل شرمندگی های خودش هم شرمنده می شود