پنج شنبه صفر کلوینه؛ سفیدِ تورنسل، پنج شنبه خط افقه؛ صبح دریاست، برنج گذاشتم؛ یه دم کنی گل گلی روش، قهوه سازُ روشن کردم، لُپ کشیدم از پنجره، غیژِ خیابون بلند شد، یادم بنداز بهت بگم آهنگ جدیدۀ سیروانُ دوست دارم؛ سوزن سوزن شدنِ پوستُ زیر تیشرت؛ زیر کجِ آفتاب مهر، شهرِ قبلِ ظهرُ نمی فهمم؛ خودِ وقتِ دوازده امُ، اف گفت دو روز دیگه میریزی تو گوشیت؛ بعدِ این که گفتم زدبازی رید با این آلبومش، اف یو اف، چه می دونی آخه چه حالیم، این روزها "یه قاب عکس خالی ام"، خالی ام و یه پیک پُر عرق ریختم؛ آویشن دیگه، هنوز نزدم زیرش؛ لایک بهم، یه رول هم پیچیدم یواشکی؛ آویشنُ بشوره ببره، شب عروسیه رو پشت بوم، مالکِ سگ سیاه زن میگیره، صاحبِ سگ سفید شوهر، مامانشون زنگ زد که قدمت روی چشم، پیچوندم که تهران نیستم، برم جوراب پیدا کنم، لباس بپوشم، دو تا کار دارم امروز تا شب، دومیش از اولیش راحت تر، اولیش از دومیش واجب تر، هلاکِ آدم، گیجیِ وسط واجب و علاقه ست، همینه که هلاک نمیشم، چاییم سرد شد، دیرم شد، وعده به شب