آدم باید از تجربه های نزدیکش حرف بزنه، از تجربه های خودش حرف بزنه، جای بقیه حرف زدن احمقانه اس، بقیه همیشه جای خودشون حرف میزنن، یعنی اگه بنا باشه ما هم مثل بقیه جای بقیه حرف بزنیم، کی دیگه باید جای ماها حرف بزنه؟ کی دیگه ما رو روایت کنه؟ از پل بروکلین، وقتِ وید کشیدن تو آب و آتش گفتن؛ احمقانه اس، آدم باید روایتِ زندگی خودشُ بگه، آدم باید روایتِ خودشُ زندگی کنه، موزاییک داره کفِش، دلش میگیره آدم از کفِ هال، دلش میگیره از شمدِ سفید، دلم میگیره از این آدما، همش دارم فکر میکنم چرا نشد؟ چرا نتونستم این همه سال؛ برم قاتیِ پارتی و الکل هاشون، خطِ شورت و بندِ سوتین، ردیف و قافیۀ کهنه شاعرهاست، نیماییِ لبِ جوب مال من نبود، چرا زور زدم خودم نباشم؟ زور زدم سلفی نگیرم، واسه چی ترسیدم از خودم که زل زده باشه به خودم؟ واسه چی ترسیدم از آینۀ جیبیِ از کیفِ یکی بیرون افتاده، چه مرگم بود که این طوری بی کلاس، کشتم خودمُ؟ قد یه سوت کک، کراوات نزدم، یادم رفت پیژامۀ تریاک، فیو استارم نمیکنه، کریس دیبرگ گوش نداده بودم این همه سال، اون هم با وین امپ؛ اسکین زرد و سیاه، کی دیگه کریس دیبرگ گوش میده غیر اینا؟ همون آهنگه بود که توش قطار داشت، یادته اونُ؟ صدای ویزِ مهتابی میده آهنگش؛ یک در میون نیم سوز و سوخته، محشرِ ظرفْ نشسته هاست، محشرِ روزنامه های این گوشه اون گوشه، جیغِ تندِ پرده رو بکش، تخت فرفورژه نابود میکنه آدمُ، بالشت لک دار نابود میکنه آدمُ، سردردِ بعدِ خواب نابود میکنه آدمُ، آهنگِ قدیمی نابود میکنه آدمُ، قابلمۀ ته گرفتۀ ماکارونی نابود میکنه آدمُ، سیگارِ کفِ هال نابود میکنه آدمُ، من نمی تونم از مونماتره بگم برات، از پرلاشز بگم برات، من تهش پیشوا رو بلدم، تهش از ورامین بگم ، از حَبِّ بی کلاس تریاک، از بوی سیری که لای درزِ موزائیک هاس، از اینترنت دوجی بگم برات، من تهش سه طبقه رفته باشم بالا، رسیده باشم به اون برنزۀ دیرسال، تهش نه اورده باشم، تهش کِز کرده باشم بغلِ کز کرده ها، تهش یه سلفی بگیرم از خودم با وین امپ؛ با شمد سفید با عصرِ شهریور، تهش برم پایینِ پله ها، بشینم تو آژانس، همۀ امروزُ پاکش کنم، تهش یادم بره زندگیم، یه پرده یه خنده کم داشت، یه زندگی کم داشت زندگیم، تو نباشی یادم میره همه چی، یادم میره دوباره بخندم، یادم میره پرده ها رو بکشم، یادم میره زندگی کنم