آقا! بوف شما چقدر کور است 
آقا شما وقتِ نگاه 
بوی اورشلیم می دادید 
طعم سقوط شاخصِ داکس 
و گذشته به کندی 
از کنار شما سُر می خورْد 
آقا؟ پرنده های شما هم، در پرو می میرند؟ 
راستی! شما هم که شاعرید! 
شرمنده اما 
حرف ساده که شعر نمی شود 
و این حرف های شما 
 آه.. چطور بگویم؟ آها!
-شکلِ دویدن است! 
شکل دویدنِ بی دلیل 
 -دلیل؟ 
دویدن که دلیل نمی خواهد 
 و تو بی آن که حواست باشد 
 با من از بهشت تا گندم 
 تا ستاره دویده ای 
 درست است 
 حرف، شعر نمی شود؛ 
 تن 
 -گندم زار 
و من هر چه تلاش میکنم 
عکس گندم هایت را هر بار 
هر سال 
 سپیدتر سیاه تر 
-دورتر می بینم 
گاهی بیا 
بیا و میان گندمزار 
دست های مرا گم کن 
و به شیار اندوهت 
فرصتِ تابستان بده 
تو اما .. 
دور می ایستی 
 دست به صورت فلکی ات می کشی 
و می دانم که هر تابستان 
 تصویرِ داس برهنه ای 
 ستاره های سینه ام را 
 -درو خواهد کرد..