مثل گلابی لهیده افتاده بود رو صندلی، سینه هاش از پشت تیشرت شبیه لوگوی وایو بود، ریش هاشُ نزده بود و شیشۀ عینکِ بیضیِ نیم فریمش، مثل استنس های سوء پیشینۀ ژاندارمری، پُرِ لکِ انگشت بود، همون طور رخوتی و پیه سوز و عرقناک انتظارشُ کشیده بود؛ یه دوازده ساعت تمام، نگفته بود نیومده، خونه اش ولی بوی کثافت میداد، کثافتِ درموندگی وابستگی، بوی عرق و شاش موندۀ کنار کشاله، عق میزد همه چیز دور و برش، چشم هاش سرخ بود، سرخ رگ دار؛ تارعنکبوتی، شیشه-تَرکی اون فرمی، من یکی عقم هم بگیره از هرچی و هر کی و هرجا، یه آخی حیوونیِ آماده واسه گریه کرده ها دارم، پاشدم، دوبار خوردم به لبه، چایی سازشُ روشن کردم ولی