اکنون به پاره های مقوای تنهایی ات نگاه میکنم و در جمعیتِ مشوّشِ یک عکس، نقش عکاس را بازی میکنم
تو به اندازۀ تمامِ رفته ها نیستی، من به اندازۀ تمامِ مانده ها نیست ام
کفش نو، ژیلت نو، نصفۀ اون ادکلنی که دورش نمیندازم؛ حقیقت داره، من هنوز زنده ام؛ حتی به همین نازکی